جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آموزش اراده

زمان مطالعه: 3 دقیقه

حتی در سنین پایین، کودک محتاج این است که «نه» را بشنود. کودک بایستی یاد بگیرد که گاهی اوقات، امیال و خواست های او با موانع غیر قابل نفوذ برخورد می کنند. باید بدون طغیان، این سدها را در نظر بگیرد.

بهتر است قبل از یخ زدن سیب زمینی ها، به سازمان دهی عملکرد خود بپردازیم و با اندیشیدن به یخ بندان زمستان، روی سیب زمینی های کاشته شده را بپوشانیم. در غیر این صورت، عصبانیت ناشی از یخ زدگی سیب زمینی ها رفتار عاقلانه ای در مقابل قانون حاکم بر پدیده ها نیست.

به همین ترتیب گریه و فریاد کودک مبنی بر بد جنس بودن «بابا» به خاطر این که نمی گذارد او با ریش تراش بازی کند، رفتاری بی معنی است. به طور قطع این رفتار از آنجا ناشی می شود که کودک از ابتدا عادت نکرده که پدر و مادر در برابر

خواسته هایش مقاومت کنند.

معهذا این مقاومت ضروری است. باید کودک تحمل برخی سرخوردگی ها را یاد گرفته و خود خواهی خود را محدود کند.

هنر مددکار این است که این مسایل را به او بقبولاند: او این مطلب را می پذیرد، زیرا حس می کند که دوستش دارند. برای این که می خواهد دوستش داشته باشند، برای این که اعتماد دارد و خود را در امنیت می بیند.

اگر پدر بیش از حد سخت گیر باشد، کودک سریع به برخوردی رقت بار پناه می برد. این برخورد به شکل یأس از توانایی خویش همراه احساسی فلج کننده از شکست یا برعکس، میل زیاد به انتقام جویی یا بزدلی و ترس یا تظاهر، حیله و تقلب بروز می کند.

اگر اقتدار پدراعمال نشود(1)، کودک با رفتاری بچگانه همیشه انتظار دارد که همه چیز در بهترین شکل به نفع او پایان یابد و از ضرورت مبارزه برای زندگی بی خبر مانده و از نشان دادن شجاعتی مسرانه در مقابل مشکلات ناتوان می گردد.

البته والدین با هوش به کمک تدابیر ویژه از این نوع شرایط پرهیز خواهند کرد. قبل از هر چیز باید توجه داشت که هیچ تصمیمی بدون اخطار (پیش بینی) و بدون تامل گرفته نشود. در این صورت احتمال این که تصمیم های یک طرفه گرفته شود، کم گشته و تصمیم ها قابل توضیح می شوند. بدون رعایت جدیت و

آداب و رسوم و صراحت نمی توان روی بچه ها اقتدار داشت.

اگر به وعده ها و تهدیدهای خود عمل نکنیم و اگر بر طبق اصولی روشن با مسایل برخورد نکنیم، جدی گرفته نمی شویم. اغلب دست یابی به توازن مناسب بین سخت گیری و محبت، مشکل است.

در قدیم این نقش توسط پدر که نماینده قانون بود ایفا می شد. مادر مامور صاف کردن پستی بلندی های تصمیم گرفته شده و قبولاندن آن به بچه ها بود.

خانواده های امروزی کمتر به الگوپردازی از مدل های موجود دست می زنند و نقش ها کمتر مشخص شده اند. جبهه ی مشترک بین پدر و مادر همیشه لازم به نظر می رسد. معمولاً بچه ها بیشترین عامل مشاجره بین پدر و مادر می باشند. زیرا در مقابل تصمیمی که برای آن ها ناپسند است کودک کارت مخالفت زناشویی یا خانوادگی را رو می کند. او در جستجوی این است که تفرقه بیندازد و حکومت کند. اگر متحد یا بهتر بگوییم قهرمانی بیابد که قبول کند به جای او بجنگد، برنده شده و دیگر هر گونه تربیت کردن غیر ممکن می شود.

در واقع تصمیم ها باید سنجیده شده و با توافق هر دو طرف اتخاذ گردد و از مشاجره و بحث در حضور بچه پرهیز شود. امری که باید بدان توجه داشت این است که نقش تصمیم گیرنده – که از آن پدر و مادر است – نباید به خرد شدن کودک منتهی شود، بلکه باید به کودک اعتماد به نفس بدهد. قضاوت های قطعی مانند: «تو همیشه یک احمق باقی خواهی ماند«، «تو قادر نیستی کار را تمیز انجام دهی» و… فقط اثرات منفی به دنبال دارند.

بهتر است که علت برخی از تصمیم گیری ها را به او توضیح دهیم و با محول نمودن برخی تصمیمات کوچک که درست است به او اعتماد کنیم. بدین ترتیب عادت خواهد کرد که وسعت مشکلات را بسنجد.

والدینی که به کودکان شان برخی مسئولیت ها و بعضی از ابتکارات را واگذار می کنند با شگفتی به موفقیت هایی که بچه ها به آن دست یافته اند می نگرند.


1) خواه به واسطه ضعف او، خواه به خاطر غیبتش.