امروزه بر طبق برخی نظریات، هوش از عواملی نظیر تربیت و محیط، که محرک های گوناگونی برای کودک هستند، تشکیل شده است.
با وجودی که تئوری مزبور کاملاً مبالغه آمیز می باشد، ولی بخشی از حقیقت را نیز در بر دارد. حتی در یک خانواده، برخی بچه ها با هوش تر از دیگران می باشند.
اما معنای دقیق این هوش نیست؟ از نظر معلم، کودک باهوش کسی است که بدون مشکل بفهمد و توضیحات معلم را به خاطر بسپارد.
بنا به خلق و خوی هر فرد، هوش او اشکال متفاوتی به خود می گیرد.
در یکی از کلاس های مدرسه با دو نفر از بهترین شاگردان صحبت کردم؛
یکی از آن ها بهترین انشاء ممکن را، سرشار از جزییات می نویسد. او جغرافی، علوم طبیعی و نقاشی را دوست دارد. روشن است که او ذهنی عین گرا دارد. دیگری در درس حساب و دستور زبان شاگرد اول است. او توان بیشتری در استدلال کردن داشته و با ایده ها راحت تر کار می کند تا با اشیاء. در آینده نیز فلسفه را به ادبیات ترجیح خواهد داد. او دارای هوشی انتزاعی است. با نگاهی بهتر به کلاس، اطمینان پیدا کردم که این مردک کوچولو که در آن جا نشسته و با چشمان هوشیار و حیله گر از پشت عینک می نگرد و درباره ی او می گویند.
»اصلاً شاگرد خوبی نیست«، در زندگی روزمره زیرک و زرنگ است. همه ی کارنامه های او این جمله را با خود حمل می کنند: «با هوش است«، «بهتر می تواند باشد«. اما در مدرسه وضع او بهتر نخواهد شد. او زندگی خود را با زرنگی و ابتکار در آینده تامین خواهد کرد.
این اشکال متفاوت هوش، مربوط به خلق و خوی متفاوت بچه ها می شود. اما باید سطح هوش را سنجید. کلیه اساتید مدارس می دانند که فقط بچه هایی که دارای سطح معینی از هوش می باشند، می توانند برخی استدلال ها و قوانین دستور زبان و یا تئوری های ریاضی را بفهمند.
اینها «پل های خربگیری«،(1) هستند که بچه های دیگر مدرسه را به وحشت می اندازند.
مطلب بر سر این است که هوش یک موهبت می باشد. نزد برخی این موهبت به شکل برخورداری از قریحه ی شاعری، موسیقی یا نقاشی تبلور پیدا می کند. بدون هیچ شکی هوش تا اندازه ای وابسته به تعادل جسمانی و عاطفی است. کودک به واسطه ی کمبود ترشحات غدد یا به دلیل کمبود محبت در سال های اولیه زندگیش می تواند عقب افتاده شود. اما شرایط عادی نیز برای این که کودک هوشمند شود کافی نیست. این عوامل برای پیشرفت مساعد هوش لازم و ضروری اند، اما نمی توانند آن را خلق کنند. چیزی فراتر از این ها وجود دارد که به طور نابرابر تقسیم شده است.
توان فکری کودک تاثیر بسزایی بر شخصیت او دارد. در درجه ی اول هوش، به او اجازه ی تماس بیشتر با اشیاء و افراد را می دهد.
کودک با هوش همیشه سر حال تر و سرزنده تر به نظر می رسد. حضورش احساس می شود. او خیلی زود بحث ها و استدلال های بزرگسالان را درک می کند و قادر است در بحث و گفت و گوی آن ها شرکت نماید. در کلاس کنجکاو بوده و همه چیز برایش جالب است.
عملاً آموزگار به این گرایش دارد که شخصیت کلی بچه ها را از روی میزان
هوش شان مورد قضاوت قرار دهد. این اشتباه است، اما توضیح قضیه این است که دانش آموزی که توان دنبال کردن مطالب کلاس را ندارد از کلاس جدا شده و دیگر در آن شرکت نمی کند.
بالاخره هوش، نقش بزرگی در موفقیت یا عدم موفقیت تحصیلی دانش آموز ایفا نمی کند، بلکه عامل خلق و خوی نیز در این امر دخیل است.
موفقیت و عدم موفقیت به نوبه ی خود بر شخصیت فرد اثر گذاشته، اعتماد به نفس را در او افزایش یا کاهش داده، موجب طرح مطالب تشویق آمیز یا ملامت، شادی یا اضطراب می گردد و بدین ترتیب در اطراف کودک خواه در خانه، خواه در مدرسه جو بسیار متفاوتی را به وجود می آورد.
1) ponts- aux – anes.