قرآن کریم برای جلوگیری از چنین خطرها و آسیب هاست که بر حجاب و پوشش
کامل و دوری از نگاه نااهلان تأکید می ورزد و در بیان فلسفه ی حجاب می فرماید:
»یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ «؛ ای پیامبر به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو: پوشش های خود را فروافکنند. این برای آن که- به اهل عفاف و حریت- شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، بهتر است. (1)
مراد از «جلباب«- که مفرد جلابیب است- چادر و مقنعه بلندی است که زن سر، مو، گردن و سینه ی خود را با آن می پوشاند. این آیه کریمه به حقیقت های پرارزشی اشاره می کند:
اولاً: لازمه ی ایمان زنها، استفاده از حجاب و پوشش عفیفانه است که با آن به اهل صلاح و پاک دامنی و حریت شناخته شوند.
ثانیاً: حجاب نشانه ی عفت، پاکی و شخصیت ارزش مند است و در مقابل، بی حجابی و بدحجابی و نمایاندن اعضای بدن، نشانه ی بی عفتی و یا ضعف عفت و شخصیت است.
ثالثاً: از ثمره های اجتماعی عفاف و حجاب، تأمین امنیت و حفظ زن از تعرض هوس بازان و باندهای فساد، فریب و اغفال است، چه این که رعایت حجاب کامل اسلامی بیان کننده ی آن است که این جا حریم عفت و انسانیت بوده، چشم نظربازان و دست تجاوز پیشگان به آن نرسد. اما بی توجهی به این فرمان خداوند، در عین حال که گناه و بی ادبی در محضر اوست، گواه آن است که این جا جلوه گاه شهوت و هوس و منظر چشم های آلوده و چه بسا مزرعه ی هرزه گران است.
از این رو ابهت، وقار و عظمت بانوان عفیف و محجبه باعث می شود که افراد بیمار دل جرأت اغفال و تعرض یا ایجاد مزاحمت برای آنان نیابند، بلکه متوجه و متعرض زنانی می شوند که کیفیت پوشش و رفتار آنان عفیفانه و از روی وقار نیست و عملاً خود را برای دست یازی افراد هوس باز آماده می کنند و بازیچه انحراف های مزاحمان قرار می دهند.
هم چنان که در آیه دیگر ضمن تحریم سخن گفتن زن با لحن هوس انگیز و طمع پرور،
فلسفه ی آن را طمع کردن بیماردل و شهوت پرست ذکر می فرماید: «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ«. (2)
بر این اساس در فرهنگ آسمانی قرآن آن چه که باعث حرص و ولع شهوانی و مایه طمع و تجاوز جنسی می شود، رفتارهای هوس مآبانه و پوشش های غیر عفیفانه زن است نه ممنوعیت های منطقی و محدودیت های مصونیت آفرین مثل حجاب و وجود حریم میان زن و مرد. بدین ترتیب قرآن کریم خط بطلان بر شعار فریبنده «الانسان حریص علی ما منِع» برای توجیه لاقیدی و خودنمایی زنان، می کشد.
پس می توان گفت زنان و بانوان عفیف و با حجاب از چنان نیروی بازدارنده ای برخوردارند که تجاوز پیشگان و چشم چران ها را از حریم منزلت والای خویش می رانند و آنان را از چشم طمع و خواست های شیطانی باز می دارند، اما زنان بی حجاب و بدحجاب با نمایش جاذبه های فریبنده و شهوت انگیز، افراد هرزه و شهوت طلب را به سمت خود می کشانند و از این طریق عامل فساد و تباهی های غیر قابل کنترل می شوند و این همان قانون: «السنخیه عله الانضمام و عدم السنخیه عله النفور«؛ سنخیت و شباهت، علت و سبب جذب است و عدم سنخیت و تشابه عامل نفرت و دفع
»کبوتر با کبوتر باز با باز
کند هم جنس با هم جنس پرواز«.
همین امر برای زنان جویای حقیقت و سعادت کافی است برای این که به حقانیت و عظمت حجاب کامل اسلامی و پستی و بطلان بی بند باری و بدحجابی آگاهی یابند و در سایه ی این معرفت و عمل بدان، در سعادتمندی زندگی کنند.
بر همین اساس در کشورهای غربی، با وجود کانون های فحشا، احساس عدم امنیت و آرامش زنان و تجاوز جنسی به آنها از بزرگ ترین معضلات و مشکلات روانی- اجتماعی آنان است و روز به روز به صورت فزاینده ادامه دارد. (3) جالب آن است که در همین کشورها میزان کاهش تجاوز به عنف و جنایت های جنسی در فصل های سرد و
زمستان، که زن ها از لباس های و پوشش های بیشتر استفاده می کنند و اندام هایشان کمتر قابل مشاهده است، بسیار چشم گیر و قابل توجه است. (4)
بنابراین در کنار عقل و وحی، بشر عادی هم به وسیله ی تجربه و مشاهده دریافته که عامل ناامنی زنان در جامعه آن است که زنان ارزش، عظمت و حقیقت خود را در بعد مادی و جسمی خلاصه نموده و با عرضه و نمایش جاذبه ها و زینت های خدادادی و دیگر امور منافی عفت، از یک سو استعدادها و توانایی های خود را زنده به گور کرده و با ساختن یک شخصیت کاذب و افسانه ای برای خود، به زندگی رؤیایی پرداخته اند، و از دیگر سو باعث تحریک و طغیان غریزه جنسی مردان و تخریب دل ها، استعدادها و توان مندی های آنان می شوند و در نهایت جسم و روانشان را تباه و اخلاقشان را فاسد می کنند و زمینه برای ناامن شدن جامعه برای زنها و حتی در خانواده ها فراهم می گردد که به نمونه ای از آن اشاره می کنیم:
1) احزاب (33) آیه 59.
2) احزاب (33) آیه 32.
3) ر. ک: مقدمه ای بر روانشناسی زن، ص203و204.
4) نگاه پاک زن، ص222.