امروز کم و بیش این چنین در مغز جوانان فرو رفته است که یا باید خداپرست بود و مسالمت جو و عافیت طلب و ساکت و ساکن و بی تفاوت. و یا باید ماتریالیست بود و متحرک و پرخاشگر و دشمن استعمار و استثمار و استبداد.
چرا چنین اندیشه ای در مغز جوانان راه یافته است؟ چرا ماتریالیسم به آن خاصیت شناخته شده و مکتب الهی به این خاصیت؟ از کجای ماتریالیسم آن استنباط می شود و از کجای مکتب الهی این؟
پاسخ این پرسشها واضح است. لزومی ندارد که منطقا از ماتریالیسم، آن استنباط شود و از مکتب الهی این، جوان که به این استنتاجات منطقی سر و کار ندارد. جوان یک چیز می بیند و همان کافیست برای نتیجه گیری او، جوان می بیند که قیامها و انقلاب ها و نبردها و مبارزه ها را طرفداران ماتریالیسم اداره می کنند و الهیون غالبا در جناح بی تحرکها و بی تفاوتها قرار دارند. برای جوان همین قدر
کافیست که در قضاوت خود مکتب الهی را محکوم و مکتب مادی را تأیید نماید.
در حال حاضر قسمت عمده ی مبارزات قهرمانانه ضد استبداد و استثمار را افرادی رهبری می کنند که کم و بیش تمایلات ماتریالیستی دارند. بدون تردید سنگر قهرمانی را تا حدود زیادی آنها اشغال کرده اند. خاصیت تحرک و انقلابی بودن را آنها نسبتا به خود اختصاص داده اند. باید اعتراف کنیم که مفاهیم دینی در عصر ما از هرگونه حماسه ای تهی گشته است و از آن طرف با توجه به عکس العملی که ظلم و ستمگری در روح طبقه ی محروم و ستم کش ایجاد می کند و با توجه به روح قهرمان پرستی که در همه افراد بشر وجود دارد کافیست که ارزش مثبت این تبلیغ عملی را که اکنون الهیون ما دارند علیه خدا و مذهب درک کنیم.
این جریان عجیب به نظر می رسد، قاعدتا می بایست برعکس باشد. زیرا لازمه ی خداشناسی و خدا پرستی این است که انسان را به هدف مافوق مادیات وابسته می کند و او را در راه هدفهای عاملی خود با گذشت می نماید. برخلاف ماتریالیسم که طبیعتا آدمی را با ماده و مادیات و آنچه مربوط به حیات فردی و شخصی- آن هم در حدود شئون مادی زندگی- پای بست می کند.
به علاوه، تاریخ نشان می دهد که همواره پیامبران و پیروان آنها بوده اند که در مقابل فرعون ها و نمرودها و صاحبان قدرت به پا خاسته اند و قدرت های اهریمنی را در هم کوفته اند. پیامبران بودند که با نیروی ایمان از طبقه ی محروم استثمار شده، قدرتی عظیم علیه «ملاء«
و «مترفین» به وجود می آورند. (1)
1) علل گرایش به مادیگری، ص 210.