بزرگسالانی که ا ز دنیای بچه ها بی خبرند از کلمات مورد استفاده آنان دچار خنده شده و یا خشمگین می شوند.
باید توجه داشت که شتاب زندگی کودک، مطابق با شتاب زندگی افراد بالغ
نیست. کودک در زمان «حال» زندگی می کند و همه چیز را در رابطه با نیازهای زمان حال درک می کند.
وقتی به او می گویید: «به سیم چراغ سالن دست نزن«، و به یاد می آورید که دیروز هم این مسئله را در مورد چراغ به او تذکر داده اید، عصبانی می شوید. اما کودک نمی داند رابطه ی بین این دو چیست؟ و در هر حال این مسئله را فراموش کرده است.
وقتی که او را از پوشیدن مانتوی قرمزش، به دلیل این که پوشیدن زیاد آن باعث خراب شدنش خواهد شد، منع می کنید؛ باز هم دلیل این استدلال را – که ریشه در آینده دارد – نمی فهمد. برای او آینده مفهومی ندارد و تمام دلایل عقلی و توضیحات طولانی بی معنی است.
کودک فقط چیزی را می بیند و می خواهد که در همان لحظه به آن میل دارد. افراد بالغ برای او مانند سد هستند؛ گاهی نیز بسته به شرایط زمانی، آنان هم دست کودک می شوند. اما او میل به چه چیزی دارد؟ مسلماً هر لحظه به یک چیز!؟
به این دلیل است که والدین با تجربه آرامش را حفظ کرده و از این که با کودک مثل یک بچه رفتار نمایند چشم پوشی می کنند. دلیل آوردن برای کودک بی فایده است. این امر مانند سخن گفتن به زبان دیگری است، زبانی که او نمی فهمد و بی فایده است که به او بیهودگی چیزی را که می طلبد بفهمانیم. زیرا برداشت کودک این خواهد بود که شخص بالغ بدجنس است. برعکس باید کودک را در
اجرای اموری که دوست دارد شریک کرد. کودک باید بتواند خواسته و میل خود را به کمک والدین عملی کند. رفتار والدین باید به گونه ای باشد که انگار به خاطر اجرای خواست او به وی کمک می کنند.
داستان پدربزرگ پیر عاقلی را به یاد می آورم که روزی نوه اش با لحنی قاطعانه ماه را از او طلب می کند و پدر بزرگ با آرامش به او جواب می دهد: «اگر واقعاً ماه را می خواهی به محض این که ظاهر شد به جست و جویش خواهیم رفت«. هنگامی که ماه ظاهر شد منتظر شدند و بعد مستقیم به طرف افق، جایی که ماه در آن قرار داشت حرکت کردند. پس از طی دو کیلومتر کودک ناله کنان پرسید که هنوز دور است؟ پدر بزرگ جواب داد: بله خیلی دور است. و ما امشب نمی رسیم. اما اگر ماه را می خواهی باید هنوز به راه رفتن ادامه دهیم و چند دقیقه بعد کودک از خواسته ی خود چشم پوشید.