حوادث ناراحت کننده ای که کودک در آن ها حضور داشته است بسیارند. مشاجرات، قتل ها، آتش سوزی ها، ترس از بزرگسالان، ترس از
نتایج نامحدودی که یک واقعه ی دردناک می تواند داشته باشد، به ویژه که اگر کودک تصادفاً خود را مسئول آن بداند، مثلاً برادر کوچکی به درون ظرف آبجوش هل داده شده است و مرده است و یا این که بعد از مشاجره با کودک، یکی از والدین قربانی یک حادثه شده و یا این که والدین مستخدم را به خاطر یک دزدی کوچک اخراج کرده باشند، حال آن که دزدی در اصل کار کودک بوده، بدون این که بخواهد به آن اعتراف کند…
در اینجا کودک به طور نا خود آگاه خود را مسئول می داند و این مسئله همراه با احساسی است که می تواند مبدل به عقده ی احساس گناه شود. ما قبلاً از احساسات حادی که با در هم آمیختن موقعیت خانوادگی، مثلاً با ازدواج مجدد پدر یا مادر، یا ورود بیگانه ای در محیط خانوادگی که ظاهراً از تمامی حقوق نیز برخوردار است، ظاهر می گردد، نیز صحبت کردیم.