در قسمت قبل بیان شد که انسان به همه ی رفتارهای آموخته شده ی خود عمل نمی کند. در این قسمت می خواهیم ببینیم که در چه مواردی رفتارهای آموخته شده، نشان داده می شوند. قبلا در بحث تقویت مطرح شد که رفتاری تکرار می شود که با تقویت همراه است. بعد از آن گفته شد که تقویت ها انواع مختلفی دارند، بعضی از آنها درونی، بعضی برونی، بعضی اجتماعی، بعضی مادی، بعضی معنوی و… می باشند.
همچنین در بحث تنبیه، مطرح شد که تنبیه باعث عمل نکردن به رفتار آموخته شده می گردد. بعضی رفتارها پیامدی دارند که خود به خود باعث تنبیه رفتاری می شوند و از وقوع آن جلوگیری می نمایند. گاهی رفتار پیامدی همراه خود ندارد و هیچ شخصی هم به خاطر رفتار، او را تنبیه نمی کند ولی شخص با یک منع درونی روبروست و از انجام عمل خودداری می نماید. بعضی رفتارها دو حالت دارند، یعنی از یک طرف تقویت کننده دارد و از
طرف دیگر، تنبیه کننده. این رفتار مانند آن است که شخصی در بین دو نفر گیر افتاده باشد، یکی می گوید این کار را انجام بده و مقداری پول بگیر، نفر دیگر می گوید، اگر این کار را کردی پولهای تو را می گیرم یا دندانهایت را خورد می کنم. در این موقعیت شخص بر سر دو راهی قرار می گیرد. گاهی دو رفتار متضاد تقویت کننده یا تنبیه کننده دارند. مثل اینکه یک نفر می گوید اگر حرف بزنی یک ماشین به تو می دهم و شخص دیگر می گوید، اگر چیزی نگویی یک خانه به تو می دهم. عکس این قضیه هم صحیح می باشد یعنی یکی می گوید اگر حرف بزنی کتک می خوری و دیگری می گوید، اگر ساکت باشی، کتک می خوری. ممکن است کار از این هم پیچیده تر باشد که فعلا با آن کاری نداریم.
در مثالهای بالا گاهی تقویت کننده های درونی و برونی مقابل هم قرار می گیرند. گاهی دو تقویت کننده بیرونی، دو تنبیه کننده بیرونی، دو تقویت کننده درونی و… در برابر هم قرار می گیرند. گاهی تقویت و تنبیه های دنیا و آخرت مقابل هم می ایستند. گاهی رفتار در زمان حال تنبیه کننده است ولی نتایج خوبی برای مدتها بعد دارد و بالعکس.
تقویت کننده ها و تنبیه کننده ها برای افراد مختلف متفاوت هستند. مثلا ممکن است کودکی حاضر باشد همراه دوستان خود به بازی بپردازد و از انجام تکالیف خود غافل شود و در عوض از دیدن تلویزیون محروم گردد.
کودکی دیگر حاضر است به تکالیف خود برسد و بازی با دوستان را از دست بدهد، در عوض بتواند برنامه ی مورد علاقه خود را تماشا کند. شخصی ممکن است به خاطر دوری از جهنم، از گرفتن رشوه خودداری کند ولی شخص دیگر رسیدن به پول و تفریح حاصل از رشوه را ترجیح دهد.
تفاوت در پذیرش یکی از تقویت کننده ها یا تنبیه کننده ها، به دلایل مختلفی است. یکی از این مسائل میزان تقویت یا تنبیه است. فرض کنید در خانه ای مادر به کودک می گوید اگر به عمو سلام کردی کتک می خوری و پدر می گوید اگر به عمو سلام نکردی کتک می خوری. در این مورد کودک می بیند اگر به عمو سلام نکند، کتک بیشتر و محکم تری از پدر می خورد. همچنین عمو به او محل نمی گذارد و برای او اسباب بازی نمی خرد. در عوض اگر به عمو سلام کند، کتک مختصری از مادر می خورد، ممکن است مادر برای چند دقیقه با او قهر کند، ولی خیلی سریع آشتی می کند. بنابراین کودک سلام کردن به عمو را انتخاب می کند.
موضوع دیگر مربوط به سن کودک می شود. به طور مثال در بعضی سنین، مخصوصا دوره ی نوجوانی، کودک به گروه همسالان اهمیت بیشتری می دهد. اگر خواسته های همسالان و والدین در برابر هم قرار گرفت، ترجیح می دهد که از خواسته ی همسالان پیروی کند. سایر موارد مثل دیدن تلویزیون، بازی کردن، پول، توجه کردن و… هر کدام در یک سن مهم تر می شوند.
الگوبرداری یکی از مواردی است که باعث تغییر در خواسته ها می شود. پدر و مادر، معلم، قهرمانان فیلم و… که الگوهای کودک هستند، می توانند در رفتار اشخاص اثر بگذارند. وقتی کودک قهرمان مورد علاقه اش را می بیند که به خاطر کمک به مردم فداکاری می کند و از همه چیز خود می گذرد، او هم این کار را انجام می دهد. این قسمت در اصل بیان می کند که توجه به تقویت کننده ها یا چشم پوشی از آنها و تحمل تنبیه ها می توانند آموخته شوند.
تفاوت های فردی که ممکن است به شکل ارثی یا چیز دیگری باشند، از همان ابتدای تولد وجود دارند. در قسمت شناخت کودک، مثال هایی در مورد کودکان بیان شد. بعضی صفات، علاقه ها و تنفرها نیز از همان ابتدای کودکی وجود دارند. شاید بتوان گفت اینها همان تفاوت استعدادها می باشند. به طور مثال کودکی که استعداد فوتبالیست شدن دارد، ترجیح می دهد به فوتبال برسد و در این راه سرزنش والدین را تحمل می کند.
اختیار انسان، عامل دیگری است که باعث تفاوت در بروز رفتارها می شود. به هر حال انسان موجودی مختار است. او باید آزمایش شود تا در این آزمایش مشخص شود که چه کسی برتر است، بنابراین در مسیر زندگی در موقعیت هایی قرار می گیرد که یک طرف ارزشهای معنوی و طرف دیگر ارزشهای مادی است. اکنون او باید تصمیم بگیرد که چه رفتاری داشته باشد. ممکن است در روانشناسی بحث چندانی در مورد اختیار و آزمایش
شدن انسان نشده باشد، ولی در رفتار و تربیت انسان ها موضوع بسیار مهمی است که نمی توان آن را نادیده گرفت.
با این بحث های مختصر به این نتیجه رسیدیم که هر چند آموزش کودک کار آسانی است و می توان به سادگی چیزی را به کودک آموخت ولی عمل کردن به آموخته ها به این سادگی نیست. در قسمتهای بعدی این موضوع بررسی می شود که چگونه می توانیم باعث عمل کردن کودک به رفتارهای آموخته شده، بشویم.