بنابراین اگر ما از عبادت و راز و نیاز با آن جذابیت ملکوتی اش لذت نمی بریم- با این که لذت بخش ترین ساعت های ما باید لحظه ی عبادت و خلوت با چنین معبودی باشدـ باید علت آن را در خود جست و جو کنیم، با به خاطر زنگارهای گناهان و رذایل اخلاقی و حرام خواری است که قلب و روح را پوشانده و آن را بیمار نموده است؛ همانند کسی که به بیمار جسمی دچار گشته و اشتها به غذا ندارد و با بی میلی تناول می کند بدون این که از آن لذت ببرد و بدتر از آن این است که به مرضی گرفتار باشد که موجب تنفرش از غذا گردد. کسی که قلبش به هوس آلوده و شخصیت حقیقی اش بیمار گشته، هرگز نمی تواند از اطاعت و عبادت که تغذیه روح می باشد، لذت ببرد؛ چنان که امیر مؤمنان علی (ع) می فرمایند:
کیف یجدِ لذه العِباده من لا یصوم عن الهوی؛ چگونه لذت عبادت را بیابد کسی که از هوا و هوس امساک و اجتناب نمی کند. (1)
مگر این که اول قلب خود را با آب توبه شست و شو داده و از سلامت شخصیت
برخوردار گردد، در غیر این صورت زنگ خطری خواهد بود که اگر خود را مداوا نکند و بر ارتکاب گناهان اصرار و در شقاوت ایستادگی نماید، چه بسا بدان جا منتهی شود که در عبادت سست گشته و از معصیت لذت ببرد و چون حقیقت و باطن گناهان ذلت و خواری است لذا کسی که از گناهان لذت ببرد، لباس خواری و فرومایگی به اندام خود پوشانده و روزی ذلت او آشکار می شود، حضرت امام علی (ع) می فرماید:
من تلذذ بمعاصی الله أورثه الله ذِلا؛ کسی که با نافرمانی و معاصی الهی لذت ببرد خداوند ذلت را میراث او می کند. (2)
آن حضرت نیز مغبوض ترین فرد در نزد خداوند متعال را کسی می داند که در اثر تجاوز از راه حق، به حال خود رها شده و هنگامی که به کشت و کار دنیوی خوانده شود به حرکت می افتد، اما اگر به کشت و کار اخروی دعوت شود، کسل و سست می گردد:
إن مِن أبغض الرجال إلی الله تعالی لعبداً و کله الله إلی نفسه جائراً عن قصد السبیل سائراً بغیر دلیلٍ إن دعی إلی حرثِ الدنیا عمِل و إن دعی إلی حرثِ الاخره کسِل. (3)
گاهی ممکن است علت لذت نبردن از مناجات این باشد که در اثر ضعف معرفت و آگاهی دینی، عظمت عبادت و اطاعت الهی را درک نکرده و آنها را مشقت آور بدانیم، نه تشریف و شرافت آور، در حالی که اگر نظام تشریع با نظام تکوین هماهنگ است، یعنی تمام دستورها و عبادت های دین مقدس اسلام در جهت تأمین نیازها و پرورش استعدادها و گنج های مکنون در وجود انسان و وصول به مقام انسان کامل است، باید تکالیف دینی را تشریفات و اسلام را مایه ی کرامت بدانیم و گرنه خداوندی که کمال محض است، نیاز به عبادت و اطاعت ندارد.
بر همین اساس، سن بلوغ سن تکریم می باشد و باید جشن تشریف گرفت نه جشن تکلیف، چرا که نوجوان به مرحله ای از سن رسیده که شایستگی خطاب الهی و سخن
گفتن با خالق و پروردگار خویش را پیدا کرده و می تواند موجودیت خویش را در اثر انقیاد و اطاعت او در میدان جاذبه ی آن معشوق یکتا قرار داده و به کمال و وصال او برسد. عدم حضور قلب و توجه باطنی در موقع عبادت نیز علت دیگری است. هم چنین اگر به معنای اذکار و کلمات و حالات عبادت جاهل باشد و نفهمد که چه می گوید و چه انجام می دهد، از عبادت های خود لذتی نمی برد. اما غالباً همه این عوامل دست به دست هم داده و حال مناجات و حلاوت عبادت را از ما سلب کرده است.
شگفتا که با این وجود، بسیاری از ما ادعای پاکی و صفای قلب هم می کنیم! حتی گاهی مصیبت بدان جا رسیده که برخی با شرکت در جلسات چندین ساعته ی انس و شادی و چه بسا گناه آلود هیچ احساس خستگی نمی کنند؛ به گونه ای که از گذراندن ساعت ها غافل می شوند، اما به هنگام ساعتی بلکه دقایقی انس با معبود خویش حالت بی حالی و چرت بر آنان عارض می شود! گذشته از سلب توفیقات الهی دیگر از آنان که مستلزم محرومیت از مزایا و برکات آنهاست.
حضرت امام سجاد (علیه السلام) در تبیین بیشتر علل این امر در فرازهایی از دعای شریف ابوحمزه ثمالی با لحن بسیار زیبا می فرمایند:
بارالها هر وقت خواستم آماده برای نماز و مناجات با تو شوم، چرت را بر من افکندی و حال مناجات را از من ربودی، چرا هر وقت اراده کردم خود را اصلاح نمایم، و بر مجالس توبه کنندگان نزدیک شوم، گرفتار سستی و لغزش قدم هایم شده و بین من و خدمت تو حایل گشت، ای آقای من! شاید مرا از درگاه خویش رانده ای و از خدمتت برکنار کرده ای، یا شاید مرا سبک شمار حقت دیدی پس دور کرده ای، یا شاید روی گردانی مرا از خودت دیدی پس دشمن داشته ای، یا شاید مرا در جایگاه دروغ گویان یافتی پس رهایم کرده ای، یا شاید دیدی که شکرگزار نعمت هایت نیستم پس محرومم ساخته ای، یا شاید مرا در مجالس علما نیافتی پس خوارم کرده ای، یا شاید مرا در زمره ی غافلان دیده ای پس از رحمتت ناامیدم کرده ای، یا شاید دیدی با مجالس بیهودگان انس دارم پس بین من و آنها به حالم واگذاشته ای، یا شاید دوست
نداشتی دعایم را بشنوی پس دورم کرده ای، یا شاید به جرم و گناهم کیفرم داده ای یا شاید به کم شرمیم از تو مجازاتم کرده ای.
تنها راه چشیدن حلاوت ایمان و اطاعت، بزرگداشت و حرمت نهادن بدان هاست که باطنشان حیات و راحتی، خوش بویی به رایحه حقیقت ایمان و مواهب روح افزا، و بهشت انسانیت و معنویت شدن، می باشد: «فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعیمٍ» (4)، و این جز در سایه معرفت عقل و تقوای قلب حاصل نمی شود، چرا که تا عظمت چیزی درک نشود و دل پاک نباشد حرمت آن پاک نشود و حلاوتش احساس نگردد.
لذا قرآن کریم از دستورهای دینی به «شعائر و علامت ها«، «حدود و مرزها» و «حریم ها«ی الهی (5) یاد نموده و هشدار داده که مبادا مخالفت با آنها را حلال و روا بدانید:
»لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ» (6) و تعظیم و حفظ آنها را نشانه تقوا و پاکی قلب و سلامت و اعتلای شخصیت و از مؤمنان حقیقی شمرده است(7) و شکستن حریم آنها و تجاوز از حدود و ورود به منطقه های ممنوعه را ظلم به خویشتن (8) و حاکی از بیماری و ضعف شخصیت و از تجاوزکاران دانسته و می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ«؛ خداوند متجاوزان را دوست نمی دارد. (9)
1) غررالحکم، ج2، ص93.
2) میزان الحکمه، ج3، ص463، موضوع ذنب.
3) نهج البلاغه، خطبه 103.
4) واقعه (56) آیه 89.
5) بقره (2) آیه 229، 230، 158؛ مائده (5) آیه 2؛ حج (22) آیه 30.
6) مائده (5) آیه 2؛ بقره (2) آیه 187.
7) حج (22) آیه 32، 30؛ توبه (9) آیه 112.
8) طلاق (65) آیه 1؛ بقره (2) آیه 229.
9) مائده (5) آیه 87.