خود آرایى و نمایش جاذبههاى زنانه موجب مىشود جوانان مجرد، از ظواهر آراسته و آرایش شدهى آنها فریب خورده و شیفته آنها گردند و پس از ازدواج و چند روز وصال دریابند که همسرشان شایسته محبوبیت نبوده و در این پیوند زناشویى- در اثر فریب ظواهر- ناموفق بوده و دچار زیان شدهاند. در این صورت عشق تبدیل به نفرت و دشمنى مىشود و درصدد انتقام برمىآیند و ضمن تحقیر، سرزنش و عیب جویى و سوءظن به همسران خود، در نهایت آنان را طلاق مىدهند.
با توجه به این عوامل، به ویژه دو عامل اخیر- در جامعه ما، طبق آمار در سال 1381 از هر چهار ازدواج، یک مورد به طلاق و جدایى انجامیده است (1)
بنابراین ریشهى عمده طلاق از یک سو در بىپروایى زنان و از سوى دیگر در چشم چرانى و نظر بازى مردان ضعیف الایمان نهفته است. در این میان دو موضوع باعث افزایش چشم چرانى مىشود: نخست آن که مردان به خاطر انس و همراهى با همسران خویش، از زیبایىهاى ظاهرى و باطنى آنان غافل مىگردند و یا برایشان عادى مىشود و دیگر این که زنان نیز به دلیل الفت و هم نشینى با شوهرانشان و یا اشتغالات زیاد خانه و غیره کمتر به زینت و آرایش خود براى آنان مىپردازند.
در طلاق، هر چند همهى اعضاى خانواده آسیبهاى جبران ناپذیرى مىبینند، اما بیشترین زیان را زنان و فرزندان بر دوش مىکشند، زیرا سرپرست و پشتوانه عواطف خود را از دست مىدهند. این یک اصل مسلم روانى است که خوشبختى زن، نفوذ در قلب مرد- شوهر- و محبوب و معشوق او گشتن است؛ چنان که بالاترین لذت براى او، بودن در کنار مردى است که حامى و سرپرست و مورد علاقه اوست.
از این رو در صورت ناکامى و شکست در زندگى مشترک و در نتیجه طلاق، زن به آمال و آرزوها و خواستههاى روانى خود نرسیده، احساس حقارت، ذلت و بدبختى مىکند و همین موضوع پىآمدهاى ناگوارى به دنبال خواهد داشت. از سوى دیگر
موفقیت ازدواج مجدد براى زنان طلاق گرفته به مراتب کمتر از ازدواج دوباره مردان آنان است. مخصوصا، در جامعهاى که تعداد دختران و زنان بىشوهر بیشتر از مردان باشد و جمعیت جوانان و مردان آن در اثر جنگ و حوادث دیگر کم شده باشد.
چه این که فشارهاى روانى و اختلالهاى روانى و رفتارى مثل تحیر و سرگردانى، افسردگى، اضطراب، بزهکارى و انحرافات و غیره، متوجه فرزندان چنین خانوادههایى مىشود که همه ناشى از عدم تربیت درست و کمبود محبت و عدم تأمین کامل عواطف آنها و احساس اهمیت نداشتن آنان براى والدین خود مىباشد.
گذشته از اینها، زنان وقتى روحیهى مردان خود را در پرتو مناظر هوس انگیر زنان، شهوتران و لاابالى یافتند و علاقهى آنان را نسبت به خود سرد و ضعیف دیدند، همواره در درون خود احساس عدم امنیت مىکنند، چون در هراسند که مبادا شوهرانشان دست از آنان کشیده و دل در گرو معشوقهى دیگرى بسپارند و همین امر چه بسا اختلالها و آسیبهایى در روان و زندگى آنها ایجاد کند.
نتیجه آن که بر اساس حکم اسلام و نظر عقل و تجربه، آن چه نظام خانواده را حفظ مىکند، محبت و مودت، رحمت و از خود گذشتگى زن و مرد است؛ به همین دلیل دین مقدس اسلام، از یک سو سفارش مىکند که ازدواج دختر و پسر، باید بر پایه محبت و عشق راستین- که سنخیت و هم کفو بودن در ایمان و فضایل اخلاقى شالودهى آن است- باشد و از سوى دیگر، مودت، رحمت و گذشت در میان زوجین قرار داد و از سوى سوم دستورهایى براى رعایت حقوق و احترام متقابل معین نمود که عمل به آنها باعث حفظ محبت و افزایش آن مىگردد.
اما این محبت و گذشت با فساد اخلاقى، هوس، خودخواهى، شهوت طلبى و ارتباط آزاد- که از بىبند و بارى و نمایش اندام و زیبایىهاى زنانه در جامعه و چشم چرانى و تحریک پذیرى مردان سرچشمه مىگیرد- از میان رفته و یا آسیب مىبیند و به اختلافات عمیق خانوادگى و طلاق منجر مىشود.
از این رو لازم است که زنان مسلمان براى جلوگیرى از طلاق و فروپاشى خانواده و از
بین رفتن محبوبیت خود و دیگر زنان و آسیب دیدن فرزندان بر توصیهها و سفارشهاى فطرت و شریعت عمل نمایند و در امر عفاف، حجاب و پوشش اسلامى- به لحاظ کمى و کیفى، به خواستههاى درونى خود و خداى خویش احترام بگذارند، در غیر این صورت نه تنها خانوادهها از هم مىپاشند و حقوق دیگر زنان پایمان شده و کودکان و فرزندان از حمایت عاطفى، جسمى و تربیتى والدین محروم مىشوند، بلکه کیان خانواده خودشان هم در معرض فروپاشى قرار مىگیرد و یا دست کم درگیرى و اختلاف و ناامنى در خانوادههاى آنها حاکم گشته و شخصیت و حقوق آنان مورد بىمهرى و کم توجهى همسرانشان واقع مىشود و حتى این موضوع در بسیارى از موارد دو سویه است.
چنان که اگر امنیت و آرامش در خانه نباشد، فرزندان در اثر احساس نا امنى، از خانه و دامن والدین فرار مىکنند و به دام باندهاى فساد و افراد منحرف افتاده و یا به دوستان ناباب پناهنده مىشوند که خود این حالات مشکلات و مصیبتهاى ناگوار فراوانى به دنبال دارد.
1) اخبار صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران.