اصولاً هر یک از استعدادها و قوای ظاهری و باطنی انسان، هر چه بیشتر مورد به بهره برداری صحیح قرار بگیرد، شکوفا گشته و قوی تر می گردند و هر چه در برابر تحریکات و فعالیت های مستمرشان پاسخ مثبتی نیابند و به شکست های مکرر بینجامد، به تدریج فعالیتشان ضعیف شده و به مرحله رکود و ایستا می رسد.
بنابراین همان گونه که هر عضوی از اعضای بدن در صورت استفاده ی صحیح و بیشتر، استعدادهای آن شکوفا و توانایی هایش افزایش می یابد و در صورتی که برای مدت طولانی از حرکت و فعالیت باز داشته شود، کارایی خود را از دست می دهد، عقل سلیم و فطرت ناب و وجدان بیدار هم این گونه است؛ یعنی از درون، پیام های کمال بخش حق تعالی را به طور مداوم ابلاغ و افراد را به سمت آنها متمایل می نمایند، چنان که وحی و انبیاء و اوصیا از بیرون چنین رسالتی را انجام میدهند. در صورتی که آدمی به هدایت ها و گرایش های درونی احترام بگذارد و با هدف گیریهای عالی و اعمال نیک، شایستگی خود را به نمایش بگذارد، آن تحریکات سازنده و برونی و الهام های ربانی افزون می شود که اعتلای شخصیت را به همراه دارد.
عده ی کمی از انسان ها تمام استعدادهایشان، تا سر حد عشق پرورش یافته است و از نعمت عظمای روحیه ی عاشقانه ی کمال جویی در ابعاد مختلف معرفتی و عبادی و اخلاقی برخوردار می باشند، و دسته ای نیز بعضی از استعدادهای خویش، مثل حس حقیقت جویی را شکوفا کرده و دارای روحیه ی علمی و تحقیقی هستند و هر گروهی به میزان داشتن روحیات کمالی، از لذایذ عقلانی و روحانی بهره مند هستند و در راه خود خستگی و ملالت ندارند.
اما به هر اندازه که به ندای حق آن منادیان الهی بی اعتنایی شود، فعالیت و هدایت های آنان ضعیف می گردند و در صورت شکست مکرر و مستمر، دست از فعالیت و رسالت خویش برمی دارند و انسان را به حال خود رها می کنند؛ در نتیجه روح، پویایی و تحرک و نشاط خود را از دست داده و راکد و ایستا و افسرده می گردد که در نهایت سقوط شخصیت را به دنبال دارد. بنابراین میزان اشتیاق افراد به تکامل و احساس درد و نقص ناشی از محرومیت از کمال، به مقدار پاسخ گویی به صدای سازنده ی حق در درون و برون است.
علاوه بر این که با فقدان روحیه ی کمال جویی، نیروها و استعدادهای عقلی و فطری، که وسایل ارتباطی درون ذاتی و عامل ارتباط انسان با حقایق حیاتی برون ذاتی، بالاخص مبدأ حقایق عالم یعنی خالق هستی است، در زیر خاکستر غفلت وخواسته های غیر معقول نفسانی و شهوانی دفن می شوند وعقل حقیقت سنج و فطرت حق گرا مختل می گردند و بدین تربیت ارتباط انسان غافل و گنهکار از حقایق ارزشی کوتاه خواهد شد و دیگر چشم حق بین و گوش حق شنوا و زبان حق گو نخواهد داشت. این است قانون علیت و عکس العمل بی اعتنایی به حیا ت تکاملی خویش که همانا تأثیر سوء برجان و نفخه ی الهی و از دست دادن ابزار تشخیص است، لذا آیات و روایات زیادی در این زمینه به انسان هشدار و تنبه می دهد.
بنابراین، جزا در متن عمل است، اولین پاداش عمل نیک، تأثیر نیکوی آن در شخصیت و رشد روح انسان است و اولین کیفر عمل زشت، تأثیر سوء آن در شخصیت و تنزل روح است؛ به همین جهت حضرت امام صادق (ع(می فرمایند:
اثر گناه در انسان سریع تر از اثر چاقو در گوشت است. (1)
این جا است که خداوند حکیم- مربی و طبیب روح- بعد ابلاغ رسالت به طور مکرر و اتمام حجت، بیماری روحی و شخصیتی چنین افرادی را علاج ناپذیر تشخیص داده و آنها را هم چون بهائم به خود واگذار می کند، و با هادیان و طبیبان درونی که زنده به گور گشته اند هم صدا شده، به آنها می فرماید:
»اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ«؛ هر چه می خواهید انجام دهید که خداوند به آن چه عمل می کنید بینا و آگاه است. (2)
و خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
»ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ«؛ آنها را رها کن تا بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنان را مشغول سازد، ولی آنان به زودی خواهند فهمید- ]که چه سرمایه عظیمی را تباه کرده اند]. (3)
و در آیه ای دیگر می فرماید:
»فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذی یُوعَدُونَ«؛ آنان را به حال خود رها کن تا در امیال نفسانی خود فرو روند و بازی کنند تا به دیدار آن روزی برسند که به آنها وعده داده می شود. (4)
این نظیر طبیب جسم است که پس از بیان دستورها و راهنمایی های لازم و یأس از بهبودی بیمار، مرض او را ناعلاج دانسته و به او می گوید: هر چه دلت خواست بخور و هر کاری خواستی انجام بده.
نتیجه این که فقدان اشتیاق به کمال و عدم احساس درد نقص در بیشتر انسان ها ناشی از قانون عمل وعکس العمل است؛ آزادی و رهایی از قید نظام تکاملی خلقت در درون و نظام حیات بخش شریعت در بیرون و سپردن مهار خویش به دست خودِ طبیعی، درون را تباه و جهنمی سوزان و تاریک می کند، ضمن این که یک بیماری وقتی عمومیت پیدا کرد رضایت بخش می شود: «البلیة إذا عامت طابت«.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در تفسیر آیه ی «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ«؛ ای انسان چه چیز تو را بر پروردگار کریمت مغرور و غافل ساخته- که در انجام فرمانش قصور می ورزی(5) می فرمایند:
دلیل و توجیه گنهکاری که مورد خطاب و سؤال آیه است نادرست ترین دلیل هاست و عذر غافل فریب خورده ناپذیرفته ترین عذرهاست، کسی که جهالت و نادانی اش او را جسور و غافل ساخته است.
ای انسان! چه چیز تو را بر گناه دلیر و بی باک کرده، بر پروردگارت مغرور و جسور؟ و چه چیز تو را به تباه کردن روح خویش علاقه مند نموده است؟ آیا به جان خود رحم نمی کنی آن مقدار که به غیر خویش رحم می کنی، بسا که یکی را در تابش آفتاب ببینی و بر او سایه می افکنی، یا کسی را به درد جانکاه گرفتار می بینی که بدن او را سخت ناتوان کرده از روی ترحم بر او اشک می ریزی، پس چه چیز تو را بر بیماری و درد خودت شکیبا ساخته و بر مصیبت های نفست پر طاقت نموده واز گریستن بر جان خویش تسلیت و آرامش بخشیده، در حالی که روح تو عزیزترین و گرانبهاترین جان هاست؛ چگونه ترس نزول بلا در شب تو را بیدارنکرده با این که به واسطه نافرمانی های خداوند در راههای قهرش افتاده ای؛
پس این بیماری سستی دل و غفلت را با داروی تصمیم و عزم راسخ درمان کن و این خواب غفلتی را که چشمانت را فرو گرفته با بیداری برطرف ساز و طاعت خداوند را بپذیر و به یاد او انس بگیر؛ خوب تصور کن که به هنگام غفلت و روی گردانی تو از خداوند، او با اعطای نعمت به تو رو می کند، در حالی که تو را به سوی عفو بخشش خویش دعوت می نماید و تو را زیر پوشش فضل و کرم خود قرار می دهد و حال آن که تو هم چنان به او پشت کرده ایی و به دیگری رو می آوری، بزرگ است خداوندی که با این قدرت عظیم، «کریم«است، اما تو با این ضعف و حقارت چقدر بر معصیت او جسوری!… (6)
آری گناه و روگردانی از قوانین فطرت و شریعت، مبارزه با تنها محبوب بی نظیر است؛ چه محبوب درون و چه محبوب برون و باربوبیت و پرورش و تربیت کریمانه ی الهی تضاد دارد؛ به همین جهت خداوند عالم و مربی انسانیت، انسان غافل گنهکار را با نوعی
لطف و محبت مورد عتاب و توبیخ قرار داده که چگونه علی رغم عظمت و کرامت روحی ناشی از خالق کریم و فرمان های کرامت بخش پروردگار کریم، از او غافل گشته بر معصیت و نافرمانی او دلیر و جسور شده ای؛ همان خدای هستی بخشی که انسان را بر اساس نظام احسن با بهترین صورت ممکن آفرید و او را به لطف و کرم خود، غرقِ نعمت های بی شمار مادی و معنوی نمود و تربیت و تکامل کریمانه او را در دو بعد جسمی و روحی در پرتو آن مواهب به عهده گرفت.
بدیهی است وقتی موجود با عظمت و کریمی، انسان را تعلیم میدهد و برای او تدریس می کند، چیزی جز درس کرامت و بزرگواری نمی آموزد وهنگامی که تربیت و پرورش او را به عهده بگیرد، جز موجود کریم و با عظمت تربیت نمی کند؛ این است معنای بسیار ظریف «رَبِّکَ الْکَریمِ«.
بنابراین شایسته نیست که چنین انسانی در محضر چنین پروردگاری حتی یک لحظه غافل شود و با معصیت و کفران نعمت برضد خود و پروردگار کریم خویش قیام کند و تحت عنوان آزادی در خوش گذرانی های کاذب و لذایذ غیر مشروع و خودنمایی های غیر معقول، جانِ باعظمت خود را آلوده و تباه ساز د و به دنبالش عواقب وخیم دیگری که همگی عکس العمل و بازتاب تلخ اعمال بد او است، دیر یا زود یا در همان حال گریبان او را بگیرد، تنها بعضاً در همین حیات دنیوی به جهت هشدار واخطار و پاک شدن از گناه سراغ آدمی می آید؛ از قبیل سلب توفیقات وامدادهای الهی، محرومیت از فضایل و کمالات انسانی و لذایذ حاصل از آنها، نکبت ها و کمبودها و مصائب و امراض در زندگی و درد و غم و اضطراب ناشی از آنها و بقیه در سرای اخروی دامنگیر خواهد شد.
خصوصاً اگر گناهی را در جامعه به طور علنی و آشکار مرتکب شود و سمِّ آن، افراد اجتماع را مسموم نماید؛ یعنی با قلم و سخن مسموم یا با اخلاق و رفتار هوس انگیز خویش یا پخش نوارو فیلم و تصاویر شهوت آفرین و امثال اینها، نور شوق به کمال را در افراد جامعه بالاخص نسل نوخاسته ضعیف یا خاموش نماید و نهال های باغ خداوندی را
تباه سازد. جرم و گناه چنین اعمال قبیحی عظیم و بزرگ است، مگر این که با توبه نصوح و اصلاح تباهی ها و جبران حق کشی ها در حد توان، بخشوده شود:
»فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ«؛ کسی که بعد از ظلم و ستمی که مرتکب شده، توبه حقیقی کند و در مقام اصلاح و جبران برآید خداوند او را خواهد بخشید، زیرا خداوند آمرزنده و رحمت ویژه اش مختص اهل ایمان است. (7)
مسئولان و مبلغان و مربیان در صورتی که در پاک سازی محیط اجتماعی و آموزشی و خانوادگی از گناه و رذیلت کوتاهی کنند و در ایجاد فضای آکنده از صفا و معنویت سهل انگاری نمایند، به نوبه ی خود در پیشگاه پروردگار عالم مسئول و مجرم خواهند بود. جای بسی شگفتی است که انسان قانون علیت را در همه جا جاری بداند، ولی همین قانون را در کردار زشت خویش فراموش کند که محصول اهمیت ندادن به آن است؛ قرآن کریم در آیات زیادی قانون عمل و عکس العمل را یادآور می شود، از جمله می فرماید:
»وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى«؛ نیست برای انسان مگر آنچه که سعی و کوشش کرده است و تلاش او به زودی مشاهده خواهد شد. (8)
»کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ«؛ هر انسانی در گرو اعمال و اندوخته های خویش است. (9)
»فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ«؛ هر کس هم وزن ذره ای کارخیر انجام دهد آن را- حقیقت همان خیر را می بیند- و هرکس هم وزن ذره ای کار بد انجام دهد آن را مشاهده می کند. (10)
آدمی در اثر غفلت و آرایش ها و جاذبه های دنیا توجهی ندارد که هر چه کشت کند همان به ثمر می رسد و آن را برداشت می نماید و اگر خاری بکارد توقع چیدن گل، کمال نابخردی است. مولوی چه زیبا سروده:
اگر یار خار است خود کشته ای
اگر پرنیان است خود رشته ای(11)
او فکر نمی کند که این همه امراض روانی و جسمی و نکبت هایی که در زندگی او و جامعه بشری است معمولاً خارهایی هستند که حاصل دسترنج و عملکردهای نادرست خودش می باشد؛ بدتر آن که آنها را تقدیر و مشیت الهی بداند:
در چهی افتاده کان را غور نیست
آن گناه اوست جبرو جور نیست(12)
1) بحارالانوار، ج73، ص330.
2) فصلت)41) آیه 40.
3) حجر)15) آیه 3.
4) معارج)70) ایه 42.
5) انفطار)82) آیه 6.
6) نهج البلاغه، خطبه 223.
7) مائده (5) آیه 39.
8) نجم (53) آیه 40- 39.
9) مدثر (74) آیه 38.
10) الزلزله (99) آیه 8- 7.
11) مثنوی، دفتر سوم.
12) همان.