زنانی که به جای شکر نعمت های بی شمار خداوند مهربان، به ویژه جاذبه های طبیعی خویش، کفران نعمت می کنند و ظاهر آراسته و جاذبه های خود را در برابر مردان نامحرم به نمایش می گذارند، یقیناً در زمینه ی کیفیت و محتوای سخن با مردان نیز عفت گفتاری و رضایت الهی را رعایت نمی کنند و با گفت و گوهای غیر ضروری و چه بسا شهوت انگیز و با ناز و عشوه، نه تنها سلامت اخلاقی و رفتاری مردان و امنیت اجتماعی خود و دیگر بانوان را به خطر می اندازند، بلکه جاذبه ی شیوایی لحن و ملاحت تبسم خویش را نزد مردانشان از دست می دهند و عملاً خلع سلاح می شوند.
این بدان جهت است که وقتی خود در مقابل نامحرمان این چنین آزاد باشند که در حقیقت به نظر عقل سلیم و وحی حکیم، آزادی در اسارت هوس و رهایی از بندگی خداوند متعال است، شوهران آنان نیز آزاد خواهند بود و از گفت و گوهای بی جا و چه بسا غیرعفیفانه و شوخی های بی مورد با زنان نامحرم، به ویژه دختران جوان- چه خویشاوندان و چه غیر آنها- در مجالس و میهمانی ها و اجتماع، هیچ پروایی نخواهند داشت و بدین وسیله نیاز خود را از جاذبه های مذکور و لذت های به دست آمده از آنها
تأمین می نمایند؛ مخصوصاً با توجه به این که برای هر چیز جدیدی، لذتی- هر چند کاذب- خواهد بود: «لِکل جدیدٍ لذه» در نتیجه ی جاذبه ی آهنگ زیبای صوت و تبسم ملیح همسرانشان ـ که همانا خود زنان غیر محجبه هستند- در نزد آنان از بین می رود و از گفت و گو و مزاح با همسرانشان که خود عامل زدودن ناراحتی ها و نزدیک تر شدن دلهای زوجین به یکدیگر می باشد، لذت نخواهند برد و به تدریج روابط شایسته ی میان آنها و همسران، کاهش و فاصله ها و شکاف ها افزایش می یابد و در نهایت محبت این مردان و محبوبیت زنان خودنمای آنها کاهش یافته یا زائل می گردد.
ضمن این که بعضی از مردان، با ارتباطات دوستانه ی نابخردمندانه، از جاذبه های زنانه بهره مند شده و دیگر خود را نیازمند جاذبه های همسرانشان نمی بینند.
بنابراین همه زنان آسیب زا در واقع دست به دست هم داده اند، تا با رفتارهای هنجارشکن خود، اخلاق شوهران خود را فاسد و عشق آنان را زائل نمایند. شخصیت و محبوبیت خویش را متزلزل و فرزندان یکدیگر را منحرف سازند؛ پس بزرگ ترین ضربه و بدترین عواقب ناگوار در درجه ی اول به خود زنان غیرمحجبه و سپس به مردان و شوهران، هم صنفان و نسل جدید وارد می شود.
با تدبر در همه ی این مطالب، عظمت و اهمیت حیاتی عفاف زن در پوشش و رفتار و گفتار و فلسفه ی آن در اسلام روشن می شود.
دخترم:
اگر میهمان شما در حضورتان به شما بی حرمتی کند! در باره ی او چه قضاوت خواهید کرد؟ دنیا خانه و ملک خداوند است و ما میهمان اوییم، آیا بر خلاف ادب نیست که همواره روزی آن میزبان کریم را بخوریم، اما در حضور او، آن هم با نعمت ها و جاذبه ها و وجودی که از آنِ اوست، به پیشگاه مقدسش بی حرمتی کنیم؟! و نه تنها شکر الطاف بی پایان او را نکرده و برخی از آنها را در نافرمانی او بهره برداری کنیم، بلکه کتاب او، قرآن را محجور و منزوی نموده وخلق او را به انحراف کشانیم؟!
پس بیایید از ملک و ضیافت و حضور او خارج شوید آن گاه هر چه خواستید گناه
کنید و یا لااقل هنگامی که ملک الموت برای قبض روح شما آمد او را از خود دور سازید و اگر مأمور جهنم خواست شما را وارد آتش کند داخل نشوید. اگر چنین توانایی هایی در شما هست هر چه می خواهید به گناه بزرگ بدحجابی و خودنمایی و… دامن زنید!
به علاوه به هنگام بیماری ها، سختی ها و مشکلات، حاجت و دعا چه کسی شما را شفا داده و مشکلات شما را برطرف و درخواست هایتان را اجابت نموده است؟ و بعد از این از چه کسی انتظار دارید؟ در حالی که همان خدایی که وعده ی استجابت دعای شما را داده مشروط به ایمان و عمل صالح و پذیرش دعوت خود نموده است. راستی ما چقدر سخنان خداوند متعال را گوش می دهیم و بنده خوبی برای او هستم که انتظار داریم آن ذات مقدس، دعا و خواسته ما را گوش کرده و ترتیب اثر دهد، با این که ذره ای به طاعت ها و عبادت های ما نیاز ندارد، او کمال محض است و هر چه هست برای رشد شخصیت و کمال ماست.
آیا کسی که نعمت ها و مواهب الهی را در مسیر صحیحی که خداوند فرموده به کار می برد با کسی که ناسپاسی و کفران نعمت کرده و آن را بر خلاف رضای او به کار می بندد یکسان می باشند؟ قطعاً فرد اول لیاقت خود را برای استمرار بهره مندی از آن نعمت و افزایش آن نشان می دهد، لذا وعده ی الهی مبتنی بر افزون شدن نعمت بر سپاس گزاران مشمول حال او می شود، اما فرد دوم عدم شایستگی خود را به نمایش گذاشته که موجب سلب نعمت از او می شود چنان که قرآن کریم می فرماید: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ«. (1)
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
پس سزاوار است به شکرانه ی نعمت های بی شمار الهی و جاذبه های زنانگی خدادادی از فرمان او اطاعت کنید و از ناسپاسی دوری جویید.
1) ابراهیم (14(آیه 7.