آگاهی و معرفت دینی و ایمان توحیدی و تقوا، زیربنای زیبایی روح و آراسته شدن به عفت، حیا و سایر فضایل اخلاقی است؛ انسانی که در پرتو شناخت و یاد خداوند متعال، خود را در محضر او می بیند و در اثر یاد مرگ، غربت و ظلمت و وحشت قبر، خود را نیازمند آماده کردن نور و مونس برای جهان برزخ می بیند و با یاد قیامت و رسوایی در صحنه ی محشر، وقتی که پرده ها کنار رفته و آثار گناهان و صفات زشت در سیمای انسان ظاهر می شود، خود را حقیقت ارزش مندی می یابد که به سوی خداوند رهسپار است و باید خود را از آلودگی های باطنی و زنگار گناهان پاک نماید. تلاش و هم و غمِّ چنین
انسانی فراهم ساختن توشه برای سفر ابدی است، لذا تلاش می کند قلب خود را به نور معرفت و ایمانِ قوی منور و جان را به بوی خوش کمالات اخلاقی معطر و اندام را به زیور اطاعت و بندگی بپوشاند.
در مقابل، فردی که در اثر ضعف معرفت و ایمان دینی و غفلت از ذکر و یاد خداوند، حضور در پیشگاه الهی را درک نمی کند و در اثر فراموش کردن مرگ و سکرات و سختی های آن و حساب و کتاب در محکمه ی عدل قیامت و ظهور آثار اطاعت و معصیت در سیمای مؤمنان و گنهکاران در آن روز بزرگ (1)، این جهانی نبودن خود را فراموش کرده، در نتیجه به بیماری خودفراموشی و از خودبیگانگی- فراموش کردن روح ملکوتی و شخصیت معنوی خویش- مبتلا گشته است؛ چنان که قرآن می فرماید:
»نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ«؛ خداوند را فراموش کردند پس خداوند حکیم آنها را به خودفراموشی مبتلا ساخت. (2)
چنین فردی با ضعیف بودن این پشتوانه ی اخلاق انسانی نمی تواند خود را از زشتی های اخلاق پیراسته و به زیبایی های معنوی آراسته نماید.
زنانی که در برابر نامحرمان عفت، حجاب و شئون اسلامی را رعایت نمی کنند، در توحید و خداشناسی و بینش دینی ضعیف و از مبدأ و معاد غافل هستند، لذا آنان ضمن محروم نمودن خود از جاذبه ی معنوی حجاب اسلامی، از تصفیه و تزکیه و زیباسازی جان و شخصیت روحی خویش غافلند و گرنه هرگز حاضر نمی شدند عفاف را، که پوشش و حجاب اسلامی جلوه ای از آن است، رها کرده و در پیشگاه خداوند جمیل و جمال آفرین، زیبایی خود را به رخ دیگران بکشند و یا جاذبه های طبیعی و لطافت های زنانه- که خداوند متعال به آنان هدیه داده تا قلب همسرانشان را به سمت خود و خانه و خانواده کشانده و از بیگانگان دور بگرداندـ به تباه ساختن قلب ها و نابودی استعدادهای جوانان و نوجوانان و منحرف ساختن آنان بپردازند.
چنین زنانی خویشتن را از این سلاح معنوی جذاب- عفت و حیا و جمال باطنی- خلع و دور ساخته اند و بدین وسیله از جذابیت معنوی و در نتیجه محبوبیت راستین در جامعه و نزد پدران و همسران خود در خانواده برخوردار نیستند و مطالعه در زندگی آنها و وجود اختلافات خانوادگی و رعایت نکردن موازین اخلاقی در بین آنان بیانگر این مدعا است، هر چند ممکن است زندگی آنها دورنمای زیبایی داشته باشد اما تماشا و دقت از نزدیک، خلاف آن را اثبات می کند.
اصولاً اختلافات در جامعه، اعم از خانوادگی و غیرخانوادگی ناشی از زشتی سیرت و پیروی هوس از ناحیه دو طرف یا یک طرف می باشد و وحدت و صلح و صفا ناشی از جمال سیرت و پیروی از حقیقت است؛ به همین جهت میان اهل حقیقت و راستی اختلافی نیست و پیروان حقیقت- از مردان و زنان وارسته- که در سایه ی آموزه ها و دستورهای تربیتی اسلام مجهز به جمال باطنی و اخلاق کریمانه هستند، فضای خانه و خانواده خویش را به بوی جمال معنوی خود معطر کرده و در قلب همسر و خانوده ی خویش از محبوبیت و جایگاه والایی برخوردارند.
پس رمز محبوبیت زن و بلکه هر انسانی اصلاح و آراستن روح و ارتباط عاقلانه و عاشقانه با خویشتن و ارزش های نهفته در درون خود می باشد، زیرا معیار و عامل محبت صادقانه و رابطه ی انسانی و محبت آمیز دیگران با انسان همین است. تا رابطه انسان با خویشتن اصلاح نشود، توقع محبوبیت و داشتن روابط انسانیِ دیگران، به ویژه همسر با او انتظاری بی جا است.
این امر کاملاً طبیعی است که هر کس به خویشتن اهمیت نمی دهد و به ذات ارزش مند خود احترام نمی گذارد و راهنمایی ها و نداهای ملکوتی درون را نادیده می گیرد، دیگران نیز به او اهمیت نخواهند داد.
زنان کم حیا و فاقد پارسایی این معیار و عامل معشوق بودن را از دست داده اند. وقتی آنها با خود رابطه ی شایسته و عاشقانه ندارند و محبوب ترین چیزها- گوهر روح- را به دست فراموش سپرده اند، آیا ممکن است همسرانشان با آنها رابطه ی عاشقانه داشته باشند
و آنان را محبوب و معشوق واقعی خود، به دور از اغراض نفسانی قرار دهند؟ هرگز چنین نیست.
چنان که یک اصل و قانون کلی اصول و آداب معاشرت چنین است:
»و من لم تستقِم له نفسه فلا یلومن من لم یستقِم له«؛ کسی که نفسش برای او تعدیل و مستقیم نشده است نباید کسی را که رابطه اش با او مستقیم و انسانی نیست سرزنش کند. (3)
علاوه بر این که یکی از نشانه های محبت واقعی آن است که انسان محب، محبوب خود را از زشتی ها و مهملکه ها باز دارد؛ چنان که امام علی (علیه السلام) می فرماید:
من أحبک نهاک؛ کسی که دوستت بدارد تو را نهی می کندـ و از بدیها و گناهان باز می دارد. (4)
چه عملی زشت و ناپسندتر از این که انسان با بهره مندی از نعمت های الهی، به مبارزه و مخالفت با خداوند متعال و فرمان او برخیزد و با نمایش جاذبه ها و زیبایی های خدادادی، خود و خلق را از پروردگار عالم و یاد او بازدارد، بنیان خانواده و جامعه را ویران نموده و خود را دچار عضب الهی نماید، اما با وجود این، افتخار هم بکند؟ درست در مقابل مولای موحدان علی (علیه السلام) که می فرماید:
إلهی کفی بی عِزاً أن أکون لک عبداً و کفی بی فخراً أن تکون لی رباً؛ معبودا این عزت و افتخار مرا بس که من بنده ی تو هستم و تو پروردگار من هستی. (5)
آیا پدر و مادر و همسر و دوستان که او را از این عمل غیر خداپسندانه بازنمی دارند و با بهانه های واهی از قبیل این که: او جوان است، جامعه فعلاً این گونه می پسندد، خودش باید راه خود را انتخاب کند، نباید او را امر و نهی کرد و… از وظیفه ی مهم تعلیم و تربیت دینی خود نسبت به او و امر به معروف و نهی از منکر شانه خالی می کنند و چه بسا خود
مشوق او بوده، بدان مسرورند و فخر و مباهات می کنند، می توانند در محبت و علاقه ی خود صادق باشند؟
با این که به نظر عقل سلیم، فرح و سرور حقیقی مادامی است که آدمی در سایه ی حرمت نهادن به دستورهای الهی، مشمول لطف و رحمت ویژه ی پروردگار عالم قرار گرفته و خود، خانواده، حیات و آخرت خود را سعادتمند و آباد نماید؛ همان گونه که قرآن حکیم هم بدان ارشاد فرموده است:
»قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ«؛ بگو به فضل رحمت خداوند باید مسرور شوند، که از تمام آن چه گردآوری کرده اند، بهتر است. (6)
1) حدید (57(آیه 13؛ الرحمن (55(آیه 41.
2) حشر (59(آیه 19.
3) ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج12، ص237.
4) غررالحکم، ج2، ص152.
5) بحارالانوار، ج74، ص400.
6) یونس (10(آیه 58.