جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مطالعه موردی- «میلی» در سن 4 هفتگی

زمان مطالعه: 4 دقیقه

[Milly]

مشکل: ناآرامی به هنگام غروب

علت: احتمالاً قولنج شیرخواری و شاید گرسنگی

وقتی «میلی» تقریباً در سن چهار هفتگی بود، والدینش با من تماس گرفتند، آن ها از همان روزهای نخست از جریان های روزمره ی توصیه شده در کتاب قبلی من پیروی کرده بودند اما موفقیت کمی نصیب آن ها شده بود.

»میلی» به ندرت در ساعت های چرت بر اساس برنامه پیشنهادی، آرام و قرار می گرفت و همه ی طول بعدازظهر به طور مکرر با گریه بیدار می شد و تغذیه می نمود و تنها بعد از زمانی که مادرش او را با شیر خشک تغذیه نمود، به تدریج در ساعت 11 شب آرام گرفت.

والدینش متقاعد شده بودند که او از قولنج شیرخواری رنج می برد، چون پاهایش را بالا می برد و وقتی گریه می کرد جیغ می کشید، گویی درد شدیدی دارد. وقتی در مورد افزایش وزنش سؤال کردم، مطمئن نبودند چون مدتی بود وزنش نکرده بودند، اگرچه وزنش در سن دو هفتگی از وزن موقع تولدش اضافه شده بود.

توصیه کردم وزنش کنند و زمانی که وزن دقیقش را اندازه گرفتند دوباره با من

تماس بگیرند.

آن ها روز بعد با من تماس گرفتند تا بگویند در دو هفته ی گذشته فقط 210 گرم افزایش وزن داشته است. این مسأله حدس مرا مبنی بر اینکه علت بی قراری «میلی» به ویژه در اوایل عصر قولنج او نیست، بلکه گرسنگی اوست، تأئید کرد. هنگامی که جزئیات بیشتری از والدینش کسب کردم، آشکار شد که با این که آن ها توصیه های پیشنهادی در این کتاب در مورد خوراندن و خواباندن را دنبال می کردند، اما در «میلی» در ساعات پیشنهاد شده در کتاب شیرش را ندوشیده است. بدین معنا که وقتی «میلی» در سن سه هفتگی دوره ای از جهش رشد را می گذرانده، شیر مورد نیاز خود را دریافت نکرده است.

دلیل اهمیت دوشیدن شیر طی روزهای نخست، این است که اطمینان حاصل کنیم مادر همیشه بیشتر از میزانی که شیرخوار واقعاً نیاز دارد شیر تولید می کند. بدین ترتیب که وقتی شیرخوار دوره جهش رشدی را می گذراند، مادر می تواند در اولین تغذیه روز شیر کمتری بدوشد و بنابراین مطمئن شود که برای برآوردن نیازهای مضاعف نوزاد شیر کافی دارد. از آن جا که این اتفاق برای «میلی» نیافتاده بود، به مادرش توصیه کردم که قبل از دو چرت اول در روز، او را به طور کامل سیر کند تا مطمئن شود که شیرخوار شیر اضافی مورد نیاز خود را دریافت کرده است. تحریک تولید شیر با خالی کردن سینه های مادر، به افزایش تولید شیر کمک می کند و می توان ظرف چند روز به همان جریان روزمره ی مناسب رسید. بعد از به کار بستن این توصیه ها، ظرف چند روز جیغ و دادها و کج خلقی های «میلی» متوقف شده بود. با این وجود هنوز هم وقتی او را روی تختش می گذاشتند ناراحت می شد. خوب تغذیه می نمود و به نظر خواب آلود می آمد، اما لحظه ای که او را روی تختش می گذاشتند با فریاد بیدار می شد، فقط لحظه ای که او را بلند می کردند و در آغوش یکی از والدینش بود به خواب می رفت. برای والدینش توضیح دادم با وجود این که مشکل خوراندن او را حل کرده ایم، ولی «میلی» احتمالاً عادات به خوابیدن را یاد گرفته و عادت کرده بود موقع خواب او را در آغوش بگیرند. به آن ها شیوه ی آرام نمودن گریه را پیشنهاد کردم تا ببینند آیا نوزاد در ساعات چرت و هنگام عصر آرام و قرار می گیرد یا نه.

والدینش به طور کامل متقاعد نشده بودند که مشکل فرزندشان، عادت بد خوابیدن بود و مطمئن بودند که او هنوز هم از یک ناراحتی جسمی رنج می برد که مانع آرام گرفتن او برای خوابیدن می شود.

من خیلی نگران بودم که دست به دست شدن شیرخوار بین والدین، باعث بروز مشکل دراز مدتی شود، از طرفی فهمیدم که آن ها مایل نیستند شیرخوار کوچکشان را ترک کنند تا

گریه کند.

بنابراین پیشنهاد کردم که «میلی» را باید طی چرت ها و هنگام عصر در آغوش بگیرند و این کار باید به طور مستمر و فقط توسط یکی از والدین انجام شود. برای سه روز بعد توصیه کردم حتی سعی نکنند او را در ساعات چرت یا در اوایل عصر روی تختش بگذارند، در عوض یکی از والدین یا هر دوی آن ها باید در یک اتاق ساکت و آرام در کنار «میلی» دراز بکشند و در سر تا سر ساعت خواب او را نوازش کنند. این موضوع اهمیت داشت که همان شخص در طول ساعتی که برای خواب اختصاص داده شده باید با نوزاد همراه باشد و نباید او را از این اتاق به آن اتاق برد و دست به دست کرد.

همان طور که پیش بینی کرده بودم «میلی» در آغوش هریک از والدینش در همه ی ساعاتی که برای خوابیدن اختصاص داده شده بود در کمال آسودگی می خوابید. بعد از گذشت یک هفته از این ماجرا والدینش نیز متقاعد شدند که او نه گرسنه است و نه دل درد دارد و درباره ی امتحان شیوه ی آرام نمودن که در بحث های قبلی شرح داده شد، راضی شدند. در اولین عصر «میلی» 10 دقیقه قبل از این که والدینش به او سر بزنند گریه کرد، سپس بعد از 10 دقیقه گریه ی متناوب دیگر، به خواب رفت. ساعات چرتش نیز از الگوی مشابهی متابعت می کرد. ظرف یک هفته گریه او کاهش یافت و از این که در تختش آرام و قرار بگیرد خوشحال بود. در این حالت، او خواب آلود اما بیدار بود. در طول همین مدت، مادرش نیز برنامه ی پیشنهادی مرا برای افزایش ذخیره ی شیرش ادامه می داد و یک هفته ی بعد «میلی» همه ی تغذیه اش را در طول روز از سینه ی مادر دریافت می کرد. مواقعی که مادرش روز پر تکاپویی را داشت و احساس می کرد ذخیره ی شیرش در ساعت 15: 6 بعدازظهر کم است، او را با شیری که در ساعت 10 شب گذشته دوشیده بود سیرمی نمود.