[Robby]
مشکل: بیداری در صبح زود
علت: چرت زدن در ساعت های نامناسب در طول روز
اگرچه والدین «رابی» جریان های روزمره ی توصیه شده در کتاب «کودک خردسال آرام«(1) را دنبال می کردند، اما او از چهار ماهگی سر تا سر شب را می خوابید و چرت های روز هنگامش نیز منظم بود.
حدود ساعت 30: 7 بعدازظهر به تختخواب می رفت و تا 7 تا 30: 7 صبح به طور کامل می خوابید.
مادرش که در خانه و از صبح خیلی زود شروع به کار می کرد او را تشویق می کرد به این که صبح بیشتر بخوابد. این کار باعث می شد بتواند همه ی کارهایش را انجام دهد و بعدازظهرش برای انجام فعالیتهای مختلف با «رابی» آزاد باشد.
»رابی» حدود ساعت 30 / 9 صبح چند ساعت چرت می زد، بعد چرت دومش به مدت 40 دقیقه هنگامی که با مادرش بیرون بودند، داخل کالسکه یا ماشین بود. این جریان روزمره بسیار خوب عمل می کرد تا این که در سن 9 ماهگی چرت های بعدازظهر «رابی» که به تدریج کم شد. چرت اواخر بعدازظهر کوتاه و کوتاه تر شد و شروع کرد به این که عصرها زودتر خسته شود. در ساعت 6 بعدازظهر او بسیار عصبانی بود و مادرش برای بیدار نگهداشتن او تا ساعت 30: 7 بعدازظهر مبارزه می کرد. بعد از گذشت چند هفته «رابی» که بعد از ساعت 30: 11صبح فقط 20 دقیقه می خوابید، تا ساعت 6 بعدازظهر بسیار خسته بود، به طوری که مجبور شدند ساعت 45 / 6 بعدازظهر هنگامی که به خواب عمیق فرو رفته بود، او را به تختخوابش ببرند. این کار باعث شد صبح زودتر و زودتر بیدار شود و در پایان هفته ی سوم «رابی» در ساعت 30: 5 تا 6 صبح بیدار بود و نمی خواست دوباره بخوابد. از طرفی چون خیلی زود بیدار شده بود، قبل از ساعت 30 / 9 صبح بسیار خسته می شد و بین ساعت 30 / 8 تا 9 به خواب می رفت و همان دو ساعت معمولش را می خوابید. مادرش به سختی تلاش کرد یک چرت دیگر 30 تا 40 دقیقه ای در بعدازظهر داشته باشد، برای این کار معمولاً یک یا دو ساعت به همراه «رابی» رانندگی می کرد و سعی می کرد او را به خوابیدن وا دارد.
این کار به ندرت مؤثر واقع می شد و «رابی» معمولاً بیشتر از 15 تا 20 دقیقه نمی خوابید. هنگامی که به سن 10 ماهگی رسید، ساعت 5 صبح بیدار می شد و دیگر نمی خوابید و در ساعت 30: 8 صبح احتیاج به چرت زدن داشت. مادرش نیز به خاطر این که مجبور بود از صبح خیلی زود شروع به کار کند و بیشتر وقتش را با شیرخواری عصبانی و کج خلقی بگذراند، بسیار خسته شده بود و «رابی» نیز به ندرت از فعالیت های بعد ازظهرش لذت می برد. زمانی که مادر برای کمک خواستن به من زنگ زد، توضیح دادم که این مشکل در میان شیرخوارانی که به آن ها اجازه می دهند صبح چرت طولانی تری داشته باشند، بسیار متداول است. شیرخواران در سنین بین 9 تا 12 ماهگی تمایل به کم کردن خواب روزشان دارند و در
صورتی که بعد از 12 ظهر بخوابند، نتیجه اش شیرخوار خسته ای است که احتیاج دارد زودتر به تختخواب برود و معمولاً خیلی زود به یک خواب عمیق فرو می رود. این کار تأثیر غیر مستقیم بر زود بیدار شدن شیرخوار دارد و چرخه ی معیوبی به وجود می آورد، همان طور که در مورد «رابی» اتفاق افتاده بود.
به مادرش توصیه کردم که تنها راه حل این مشکل، کاهش تدریجی طول مدت چرت صبح است و آن که امیدوار باشیم «رابی» در از چرت بعدی زودتر و طولانی تر بخوابد. در هفته ی اول هر روز خواب صبحش را تا 10 دقیقه کاهش دادیم تا این که کمتر از یک ساعت می خوابید. در پایان هفته «رابی» ظهرها حدود ساعت 12 چرت می زد و حداکثر یک ساعت می خوابید. هفته ی دوم موفق شدیم چرت صبحش را به حدود ساعت 9 برسانیم و به سختی مدت زمان آن را به 30 دقیقه کاهش دادیم. سپس او آماده بود حدود ساعت 12 ظهر بخوابد و به مادرش توصیه کردم اطمینان حاصل کند که ظرف چند هفته ی آینده این چرت نیمه روز در تختخوابش صورت می گیرد، نه در کالسکه و همین طور مطمئن شود که به طور صحیح استراحت کرده است. چند روز اول بیش از یک ساعت خوابید و در اواخر روز چرت کوتاهی نزد، بنابراین هنوز هم ساعت 7 بعدازظهر بسیار خسته بود. با این وجود هفته سوم حدود دو ساعت خوابید و عصر خسته به تختخوابش نرفت، معمولاً 10 تا 15 دقیقه قبل از خوابیدن جیغ و داد می کرد. صبح ها هم مادرش صدای تکان خوردن و همین طور صدای حرف زدنش را به مدت 20 دقیقه یا بیشتر حدود ساعت 30 / 5 تا 6 صبح می شنید اما به سراغش نمی رفت و بیشتر اوقات او دوباره تا ساعت 7 صبح می خوابید. در پایان ماه، «رابی» از 15 / 7 بعدازظهر تا 7 تا 30 / 7 صبح می خوابید، صبح ها هم 20 تا 30 دقیقه چرت و موقع ناهار دو ساعت چرت می زد.
مادرش مجبور شد ساعت کارش را تغییر دهد تا با چرت موقع ناهار «رابی» هماهنگ شود، اما احساس می کرد این کار ارزشش را داشت.
1) The Contented Little Baby Book.