مرحله ی کودکی که دوران نوزادی، طفولیت، پیش دبستانی و میانسالی کودکی- تا دوازده، سیزده سالگی- را در بر می گیرد، دوران وابستگی به خانواده و خصوصا مادر است، و کودک در این مرحله بیش از هر چیز با محیط خانه و خانواده مأنوس است؛ از این رو وظیفه مسئولیت والدین نسبت به رشد جسمی و فکری و تربیتی فرزند بسیار مهم است.
والدین محترم باید بدانند که مسئولیت آنها منحصر به اداره ی زندگی مادی و مراقبت های جسمانی کودکان نیست، بلکه پرورش های روحانی و ایمانی آنها نیز به عهده ی ایشان است، و از نظر اسلام، ادب و تربیت فرزندان از تأمین نیازهای جسمانی آنان ارزنده تر است. امام علی (ع) می فرماید: «بخشش و تفضل هیچ پدری به فرزندش بهتر از بخشش ادب و تربیت پسندیده نیست«. (1)
و نیز امام زین العابدین (ع) در رساله ی حقوق فرموده است: «حق فرزندت به تو این است که بدانی وجود او از تو است و نیک و
بدهای او در این دنیا به تو وابسته است، بدانی که در حکومت پدری و سرپرستی او مسئول هستی، و موظفی فرزندت را با آداب و اخلاق پسندیده پرورش دهی، او را به خداوند بزرگ راهنمایی کنی، و در اطاعت و بندگی پروردگار یاریش نمایی، و به رفتار خود در تربیت فرزندت توجه کنی. پدری باشی که به وظیفه خویش آگاه است و می داند اگر نسبت به فرزند خود نیکی نماید در پیشگاه خداوند اجر و پاداش دارد، و اگر درباره او بدی کند مستحق مجازات و کیفر خواهد بود.«
بعد از بیان این نکته که تربیت فرزندان یک مسئولیت و وظیفه مهم والدین می باشد، لازم به ذکر است که حس کنجکاوی و پرسش یکی از نیرومندترین پایه های تربیت کودک است.
در قرآن کریم آمده است: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ«(2)؛ و خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد، در حالی که هیچ نمی دانستید، و به شما چشم و گوش و قلب عطا کرد تا مگر دانا شوید و شکر این نعمت ها را بجا آورید.
بنابراین انسان وقتی متولد می شود، هیچ نمی داند؛ اما به وسیله ی ابزار شناخت، به مرور زمان علم و آگاهی کسب می کند. این کسب علم و آگاهی، گاه با تجربه کردن، و گاهی با پرسش نمودن است. کودکان وقتی به سن سه و چهارسالگی می رسند به جای لمس نمودن و تجربه کردن، بیشتر می پرسند، و با کلماتی از قبیل «چیه، کیه، چرا،
چگونه« به دنبال پاسخی برای مجهولات خویش هستند. پیداست که پاسخ دادن به تمام پرسش های آنها در این دوره کار دشواری است، با وجود این، سرباز زدن از جواب دادن به سؤالات آنان نیز عاقلانه نیست؛ به خصوص که تخطئه کردن کودکی که با سؤالات متعدد و متنوع کودکانه ی خویش ما را خسته می کند، ممکن است حس کنجکاوی او را تضعیف نماید.
بازی کردن نیز یکی از مناسب ترین روش های تربیتی برای کودکان است، و در رشد جسمانی و روحی و شادابی کودک نقش بسیار مفیدی دارد. لذا دانشمندان فن تربیت، توصیه می کنند که باید اطفال را در بازی دلخواه آزاد گذاشت، و وسایل و اسباب بازی و تفریح سالم را برای آنان فراهم ساخت.
بعضی از مردم از کودکان انتظار دارند که مانند بزرگسالان زندگی کنند و بر خودشان لازم می دانند که اطفال را از بازی و حرکت بچه گانه باز دارند و این عمل را تربیت می شمارند. اگر کودک بازیگر بود، می گویند: کودک بی ادبی است. ولی اگر خمود و سر به زیر بود و از بازی کناره گیری کرد و در گوشه ای نشست، می گویند: آفرین! چه کودک با ادبی است!! اما روان شناسان و دانشمندان تربیت، این عقیده را خطا دانسته و معتقدند که بچه باید بازی کند، و در غیر این صورت، نشانه ضعف روحی و کسالت جسمانی او است. از رو پدر و مادر نه تنها باید کودک را در بازی کردن آزاد گذارند، بلکه خودشان نیز باید در مواقع بیکاری با آنان بازی کنند؛ زیرا بازی کردن با والدین برای اطفال و کودکان بسیار شیرین و لذت بخش است و آن را از نشانه های محبت و
مهربانی می شمارند. البته پدران و مادران محترم نیز به این نکته باید توجه داشته باشند که بازی کردن کودک باید به گونه ای نباشد که به حال او زیان بخش باشد و یا اسباب مزاحمت دیگران فراهم کند.
استاد شهید (ره) به این دو عنصر مهم تربیتی و نیز عناصر دیگر به خوبی و شیوایی پرداخته است. و مطالعه گفته های ایشان کاملا بیانگر این مدعا است.
در این جا به چند نکته لازم تربیتی اشاره می کنیم که تا حدودی با نکات تربیتی متن کتاب هماهنگ می باشند:
کتابی است به نام «قابوس نامه«، خطی از قابوس مانده که بسیار خط زیبایی است. از قابوس سؤال کردند که خط شما چطور شد که خوب شد؟ گفت: کم می نوشتم، اما خوب می نوشتم. هر وقت که حواسم جمع بود می نوشتم، هر وقت که هنوز خسته نشده بودم، دست از نوشتن بر می داشتم؛ والدین محترم نیز وقتی می خواهند نصیحت و موعظه ای به فرزندانشان بکنند، کم نصیحت کنند اما خوب نصیحت نمایند، در بهترین حالات به او نصیحت کنند؛ زیرا انسان در حال عصبانیت بر خود کنترل ندارد، حرفی که می خواهد بزند صبحت هایی است که دلش را خنک کند، نه صحبتی که بچه را اصلاح نماید.
والدین عزیز باید سعی کنند بین آنها و فرزندانشان یک رودرواسی، خجالت و شرم حضوری وجود داشته باشد و اگر یک بدی از او دیدند مستقیما نگویند؛ زیرا کودک احساس می کند که پرده ی حیا پاره شده و پدر و مادر از عیب هایش باخبر شده اند و او
پیش آنها شکسته و کوچک شده است و دیگر حرمت و شخصیتی ندارد. وقتی چنین احساسی کرد دیگر برای حفظ شخصیت خود پیش آنها ارزشی قائل نخواهد بود. اعتبار او پیش والدین شبیه به یک کاسه ی چینی است که او دوست دارد این کاسه ی چینی نشکند. حال اگر والدین به او نشان دهند سنگی را که زده این کاسه را شکسته است، دفعه ی دیگر با بی احتیاطی بیشتری سنگ می اندازد، چون کار را تمام شده می بیند، و ظرفی را که نمی خواست بشکند، شکسته است. لذا شروع می کند به حرف زشت، به بی عاری و بی تفاوتی.
نکته ی مهم دیگر این است که والدین باید در تربیت فرزند هماهنگ باشند؛ اگر هماهنگی وجود نداشته باشد. طفل معصوم می بیند، مادر یک چیز می گوید، پدر چیز دیگری، مثل بچه ای که دو مربی سرود یادش می دهند. حالا اگر آن دو تا را یکی هماهنگ می کرد عیبی نداشت، اما آن دو بدون این که با هم هماهنگ بشوند می خواهند او را هماهنگ بکنند. پس باید اول پدر و مادر با هم هماهنگ بشوند، تا بتوانند بچه ها را با هم هماهنگ کنند.
پدر و مادر باید متوجه باشند که بچه نسبت به آنها بدبین نشود و فکر نکند که آنها دشمن او هستند. ممکن است بگویید محال است فرزند فکر کند پدر و مادرش دشمن او هستند! خیر اصلا هم محال نیست. مثلا مادر اگر تبعیضی را بین بچه هایش ایجاد کند فرزند را نسبت به خودش بدبین می کند. شما اگر چند اولاد داشته باشید، ممکن است یکی از آنها خوش اخلاق تر از بقیه باشد، یا نمازهایش را مرتب تر بخواند و منظم تر یا صالح تر باشد یا درسش
را بیشتر بخواند یا به شکلی از دیگر فرزندان شما مؤدب تر باشد، از همین جا شیطان برنامه هایش را شروع می کند تا بچه ی دیگر را به مادر و پدرش بدبین کند، بچه پیش خودش می گوید: مادرم دیگر مرا دوست ندارد و فقط او را دوست دارد، و اگر زمانی شما بخواهید او را نصیحت کنید، پیش خودش خیال می کند که شما قصد دارید از او بهانه بگیرید. اگر انتقال سازنده هم به او بکنید، نمی پذیرد؛ لذا خوش بین بودن فرزند به پدر و مادر امر لازمی است.
1) مستدرک الوسائل، ج 2، ص 625.
2) سوره ی نحل، آیه ی 78.