جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مقدمه (4)

زمان مطالعه: 5 دقیقه

دانشمندان و روان شناسان، اتفاق نظر دارند که دوره ی نوجوانی را باید یک مرحله بسیار مهم زندگی تلقی کرد. دوره ای که با ویژگیهایش از سایر دوران های زندگی انسان متمایز می شود. بعضی از ادوار زندگی انسان به دلیل تأثیرات فیزیکی و بدنی با اهمیت، و برخی دیگر از لحاظ روانی قابل اعتنا می باشند، اما دوره ی نوجوانی از هر دو جهت مهم است.

برای دوران نوجوانی نمی توان سنین خاصی را مشخص کرد؛ زیرا بسته به افراد و جوامع،‌ متفاوت است. هر چند به آغاز آن که با بلوغ جنسی همراه است می توان یقین پیدا کرد، ولی پایان آن را به خاطر شرایط فرهنگی و محیطی نمی توان در جوامع یکسان دانست. این سنین که حد فاصل پایان دوره ی میانسالی کودکی و آغاز جوانی است- را از 12 تا 16 سالگی و نیز از 13 تا 18 سالگی و حتی بالاتر از 18 سالگی ذکر نموده اند.

بنابراین سنین نوجوانی که مقدمه و زیربنای جوانی است، مرحله ای از رشد است که انسان از دوران کودکی و وابستگی بیرون می آید و به یک استقلال نسبی در رأی و فکر می رسد؛ و

نوجوان به علت پایگاه مبهم خویش (یعنی نه کودک است و نه بزرگسال) اغلب خود را با کودکان کم سن و سال تر در خانواده، با والدین و معلمان و دیگر اعضای جامعه ی خود در تعارض عاطفی می یابد. او می خواهد دیگران بدانند که بزرگ شده ولی احساس می کند که دیگران او را کاملا درک نمی کنند، و حتی مسئولیت کافی به او نمی د هند؛ لذا در این دوران با نوعی واکنش ها و رفتارها همراه می شود و در یک حالت برزخ هیجانی قرار گرفته و دچار بحران روانی می گردد.

لازم به ذکر است هر چند که این دوره، مشکلات متعددی را برای نوجوانان به همراه خواهد داشت، ولی تردیدی نیست که در شرایط مطلوب و با راهنمایی و مساعدت والدین و مربیان آگاه، می توان این دوران را بدون فشار و تنش زیاد، سپری کرد:

بر والدین محترم پوشیده نیست که تربیت درست یا نادرست فرزندان در دوران کودکی، نقش بسیار مهمی در چگونگی گفتار و رفتار آنها دارد. اگر کودک در محیطی که آرامش و ایمان بر آن حاکم است و بر اساس احترام متقابل و روابط صمیمی و عاطفی اداره می شود، رشد یابد، بدیهی است دوران نوجوانی و جوانی را می تواند بهتر و به دور از تنش های رفتاری پشت سر بگذارد؛ و اگر در محیطی که تنش زا و پراضطراب است و هیچ یک از اعضای خانواده به یکدیگر احترام نمی گذارند، بزرگ کوچک را درک نمی کند و کوچک، بزرگتر را محترم نمی شمارد، طبیعی است که چنین کودکی دوران نوجوانی و جوانی را با مشکلات بسیار و تنش های روحی و رفتاری زیاد سپری می کند. البته محیط خارج از

خانه نیز می تواند تأثیر مثبت یا منفی بر شخص گذارد که جای بحث نیست. از این رو والدین و مربیان باید سعی نمایند محیط مساعد و مناسبی را برای کودکان فراهم کنند تا بتوانند در آنجا با آرامش و سلامت روان رشد یافته و ان شاء ا… آینده خوب و روشنی فرا راه خود داشته باشند.

مرحله ی جوانی که سنین 18 تا 25 سالگی را در بر می گیرد، از پویایی و تحرک ویژه ای برخوردار است، و جوانان بهترین قشر هر جامعه را تشکیل می دهند؛ زیرا ظرفیت حیاتی یک جامعه و انرژی حرکتی آن را همین توده ی متحرک فعال و پرشور و نشاط تشکیل می دهد.

بسیاری از روان شناسان، جوانی را «تولد دوباره» می نامند؛ زیرا در تمام ابعاد وجودی جوان تحول پدیدار می شود. یعنی در وضع جسمانی، و در زمینه ی مسائل روحی و روانی تغییرات زیادی پیدا می شود. در این دوره انسان از استقلال بیشتری برخوردار می گردد و از اخلاق «دیگر پیرو» به اخلاق «خود پیرو» منتقل می شود.

دوران جوانی از دو جنبه قابل دقت و تأمل است: یکی بعد جسمی، بلوغ، نیرو و طراوت، شادابی و جوشش و به اصطلاح انرژی، نیرو و تلاش.

و دیگری، بعد روحی، آمادگی روانی و استعداد برای تعلیم های بر جا ماندنی و پاکی درون و شکل نگرفتن نفس، طی مدارج بلوغ عقلی و قوه ی فراوان درک و توان عظیم فداکاری که می توان از آن با عبارت «پتانسیل استعداد» یاد کرد.

اگر شکل گیری تربیت جسمی و روحی جوانان به گونه ای باشد که انسانی سالم و با نشاط و معتقد و متعالی بار آید، جامعه در یک سیر فزونی یابنده رشد می کند و اثر متقابل این دو رشد، و افزایش رشد را در پی دارد؛ زیرا جامعه رشید، جوانی رشیدتر می سازد و این جوان رشیدتر جامعه را متعالی تر می کند.

پیامبر اکرم (ص) می فرماید «من به تمام شما مسلمانان توصیه می کنم که نسبت به جوانان با نیکی و نیکوکاری رفتار کنید و شخصیت آنان را گرامی و محترم بدارید«. (1)

می دانیم که جوانان و نوجوانان عزیز ما، ویژگی ها و خصوصیاتی دارند که در پی آن، نیازهایی هم برایشان به وجود می آید. و بیشتر رفتارهای آنها بر اساس نیازهایی است که احساس می کنند. این ویژگی ها به طور اختصار عبارتند از: آینده نگری، تجدد طلبی، نقش پذیری، پژوهشگری، هویت جویی، علاقه به مقبولیت و مسئولیت، کشش غریزه جنسی، ارزش گرایی، الگوگرایی، عشق ورزی و دلباختگی، ایثار و احساسات فداکارانه و…

به عنوان نمونه، تقدس و ارزش گرایی، یکی از مشخصه های مهم دوران نوجوانی و جوانی است. دوران کودکی، دوران پاکی و بی گناهی است و البته کودک از جهات انجام عبادات و فرایض دینی مکلف نیست و به همین دلیل دارای یک معصومیت طبیعی است. در دوره ی بزرگسالی، انسان مکلف به تکالیف الهی است. کارهایی را به خاطر خدا می کند و از کارهایی برای او دست می کشد و از این جهت، از دوران کودکی، رفتارهای او الهی تر و

کمال یافته تر است. اما دوره ی نوجوانی و جوانی دوره ای است که از یک طرف انسان همانند بزرگسالان عبادت می کند و برای جلب رضای معبود اعمالی را انجام می دهد و از انجام کارهایی پرهیز می نماید؛ و از طرفی هنوز آن قدر عمرش طولانی نشده که انبوهی گناهان و ترک تکالیف، عصمت و پاکی کودکان او را کدر سازد. به عبارت دیگر نوجوان و جوان، پاکی دوره ی کودکی و عبادت دوره ی بزرگسالی را با هم داراست.

پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «جوانان، قلبی فضیلت پذیرتر و دلی رقیق تر و حساس تر دارند، خداوند مرا به پیامبری برانگیخت تا مردم را به رحمت الهی بشارت دهم و از عذابش بترسانم. جوانان و نوجوانان سخنانم را پذیرفتند و با من پیمان محبت بستند، ولی پیران از قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفتم برخاستند.» (1)

لذا با توجه به روحیات و نیازهای نوجوانان و جوانان، باید سعی نمود، آنها را درک کرد. یک جوان در این سنین خود را غریب می داند و سعی می کند با هم سن و سال های خود تماس داشته باشد. در چنین حالتی جوان نیاز به یک یا چند نفر راهنما دارد تا او را درک کرده و محرم اسرار و همراز او گردند؛ و به تعبیر دیگر، نیازمند کسی است که روحیه جوان داشته باشد اگر چه به ظاهر جوان نباشد، و بداند که با جوان چون در حال انتقال پیدا کردن از مرحله ای به مرحله ی دیگر است باید برخوردی غیر از برخورد با کودکان داشت، باید موقعیت آن را درک کرد.

خلاصه، با توجه به این که بیش از 60 درصد از جمعیت کشور ما را جوانان تشکیل می دهند، و از طرفی نیز آنها در دوران بسیار

حساس و مهمی قرار دارند لازم است در چگونگی برخورد با آنها در همه ی زمینه ها دقت بسیار شود، و کارها و آزادی ها و محدودیت هایی که برای ایشان صورت می گیرد به مقتضای ویژگیها و نیازهای آنها باشد، تا بلکه بتوانند این دوران را با سلامت روان بیشتری سپری نمایند. ان شاء الله.


1) الحدیث، ج 1، ص 349.