طفل از حدود سه ماهگی مادرش را می شناسد و می فهمد که زندگیش وابسته به اوست، قبل از آن گو اینکه با تبسم متقابل رابطه اش را با مادر نشان می داد ولی به چنین امید و تکیه گاهی نبود. از لحظه ای که موقعیت مهم مادرش را در عالم کودکی درمی یابد بیشتر به او وابسته می شود تا حدی که حتی به آغوش دیگران نمی رود و یا به هنگامی که از مادر جدا شود فریاد و شیون سر می دهد. این امر او را به امنیت و اطمینان خاطر می کشاند.
شدت این نیاز در حدود 2 سالگی برای کودک مفهوم تر می شود و تا حدود 5 – 6 سالگی به عالیترین اوج خود می رسد، ممکن است مادر پرستاری را برای
سرپرستی او معین کند و کودک او را به ظاهر بپذیرد ولی این پذیرش بیش از یکی دو روز به طول نمی انجامد. آه و ناله اش برمی آید، بهانه گیری می کند و بالاخره مادر می خواهد.
بررسیها نشان داده است که کودک در جنبه ی امنیتی تا پایان دوره ی کودکی اول یعنی حدود سه سالگی در حفظ امنیت خود مادر را اصل می داند و از این سن به بعد در مسائل و دشواریها پدر را مهمتر می بیند. به هر حال نیاز به امنیت مخصوصاً در این دوره از سنین برای رشد شخصیت طفل که می خواهد به زودی آقا یا خانمی شود ضروری است و مادر باید این جنبه ی تصوری کودک را از خود در خویش حفظ کند.
آنچه که مورد آرزوی کودک در جنبه ی امنیت است منوط به مجموعه ی شرایط زندگی و حیاتی اوست و کودک به همه جنبه های آن نیازمند است که اختصاراً به گوشه هائی از آن اشاره می شود.
امنیت عاطفی: کودک باید خاطر جمع باشد که پدر و مادرش او را دوست دارند احساس کند که فرزند مامانش هست، قشنگ است، مادر او را عزیز می دارد، اگر در دنیا کسی نباشد که او را بخواهد مامانش هست که او را دوست بدارد. و چون مامان او را دوست دارد برایش کفش می خرد، اسباب بازی می خرد لباس تهیه می کند و…
اعتماد به نفس کودکان و روحیه قوی آنها بسته به احساس چنین امنیتی است و برعکس بدبینی و حتی بخشی از عیوب جسمی و بسیاری از نارسائی های روانی کودک چون احساس عدم لیاقت، ترسو بودن، احساس حقارت، انزواجوئی مربوط به عدم احساس امنیت است. کودکانی که امنیت عاطفی ندارند به جای اینکه فضائل و توانائی های خویش را ببینند و آن را در خود پرورش دهند اغلب تکیه بر نقاط ضعیف خود می کنند و بر این اساس خود را از اجتماع دور نگه می دارند.
امنیت روانی: طرز برخورد مادر با کودک، نحوه ی پذیرش او، فرم و صورت پذیرائی و نگهداری از او ممکن است به گونه ای باشد که طفل را ارضاء نکند به خصوص اگر او در جنبه مقایسه ی وضع خود با دیگران باشد که در چنان صورتی اضطراب شدید و نگرانی و دلواپسی افزونتر می شود تا حدی که ممکن است گاهی کودک را از خود و زندگانی سیر کند.
نیاز شدید به این امنیت است که مرگ مادر برای همیشه دل فرزند را می سوزاند خصوصاً اگر کودک پس از مرگش با نابسامانیهائی مواجه شود، به خصوص در سنین بعد از کودکی اول. و نیز پس از مرگ شوهر نیاز طفل به مادر زیادتر احساس می شود و وظیفه اش سنگین می گردد. در چنان صورتی لازم است مادر خود روحیه ی شاد و قوی داشته باشد، کمتر بی تابی نماید و زندگی را وقف حفظ و حمایت کودکان نماید.
امنیت در برابر پدیده های طبیعی: به هنگامی که زلزله ای پدید آید و یا رعد و برقی پیدا شود، به هنگامی که حیوانی به او صدمه و حتی نوک بزند، و به موقعی که به هر علتی او از یک پدیده بترسد به دامن مادر پناهنده می شود و از او کمک می خواهد و مادر باید او را در برابر این مسائل حمایت کند.
در برخوردها و تصادم ها: وقتی که کسی به طفلی کتک بزند، با او دعوا کند و یا همانگونه که قبلاً ذکر شد پزشک بخواهد به او آمپول تزریق کند او نیازمند است که مادر را به طرفداری از خود داشته باشد. مادری که نتواند از حق او دفاع کند از نظر طفل فردی نالایق و قابل سرزنش است و اعتماد او درباره اش از بین می رود.
در حال خواب و تنهائی: کودک به مادر خود اعتماد دارد و می خواهد که او را تنها نگذارد، حتی در حال خواب. او می خواهد که وقتی از خواب بیدار شد نخستین بار چهره مادرش را ببیند و یا در حال تنهائی و بیماری بداند که مادرش پیش اوست و او را ترک نمی کند.
مادر برای تنها گذاردن طفل هرگز نباید او را بفریبد، نگوید که من در اطاق مجاورم در حالی که به سوی خیابان می رود. این ممکن است حتی موجب خطراتی جسمی برای طفل باشد و فاجعه و تصادف ایجاد کند.