زندگی یعنی همان عاملی که موجب این همه جوشها و تلاشها و کار و کوشش هاست بر اصل رضایت خاطر در انجام وظیفه قرار دارد و آن رضایت به هنگامی پدید می آید که آدمی پراکندگی ذهنی را به کناری بگذارد و خواسته های خود را تحت نظم و هماهنگی درآورد. رضایت خاطر و آسایش به هنگامی است که آدمی بین حساسیت و طمأنینه حد وسط را برگزیند، بین خوف و رجاء رهائی و جمع، تواضع و تکبر باشد.
خوشبختی زندگی چیزی است که اغلب ماها دارای آنیم و اگر هم فاقد باشیم به هنگامی که نصیب مان شود باز هم ما را اقناع نمی کند زیرا مطلق نیست. هیچ تغییری در وضع ما پدید نمی آید و ما بفوری عادی به آن می شویم.
زندگی با چنین وضع و صورتی وسیله است نه غایت، پس تحمل مصائب و شدائد در طریق آن زجرآور نیست و می توان برخی از جنبه ها را در آن نادیده گرفت.
آنچه زندگی زوجین را رنگ می دهد عبارتست از:
سازگاری و گذشت: برای اینکه زن بتواند در خانه امنیت و آرامش ایجاد
کند باید از همان اوان زندگی بکوشد خود را با جنبه های عقلانی آن سازگار و در ارتباط با دیگران انس ایجاد کند. در برابر دشواریهائی که پدید می آید بجای تندخوئی و لجبازی راه عاقلانه تری در پیش گیرد. زندگی باید برگذشت و مهر و صفا استوار باشد و گذشتی در عین آزادی و فداکاری بر شخصیت و غرور می افزاید و نشان می دهد که آدمی بر نفس خویش غالب آمده است.
تسلیم عقل: احساسات و عواطف بجای خود ارزنده و مایه ی رونق زندگی است. ولی در همه جا نمی توان تسلط احساسات را پذیرفت به خصوص در زندگی خانوادگی که برای تخفیف رنج و آلام باید خود را در اختیار عقل و دانائی قرار داد و تجارت و دانش را جایگزین جوش و خروش کرد.
رعایت مادری و شوهرداری: کسب رضای طفل مهم است، به هر گونه ای است باید به کودک رسید ولی این بدان معنی نیست که روابط زوجین لطمه ای وارد شود و شوهر دل آزرده گردد. شک نیست که جلب رضای طرفین هنر است ولی مادر می تواند از عهده این هنرنمائی برآید.
دوری از خودپرستی: در زندگی خانوادگی خودپرستی محکوم است، نباید تنها به خواسته های شخصی پرداخت، با تندخوئی، عصبانیت عوارض سختی برای طرفین در زندگی رخ می نماید و امنیت داخلی خانه را دچار خطر می سازد و بنای سعادت و گرمی کانون را ویران می سازد. زن نباید زندگی را آنچنان سازد که مرد چهره ی مبارزه یا سردی نسبت به آن را بگیرد. در چنان صورتی خانه خانه نیست.
اندیشه ی اینکه مجبور به زندگی هستیم و راه گریزی نداریم درد ما را بیشتر می کند و نیز تصور این مسأله که دیگران از ما سعادتمندترند و ما در بدبختی و بیچارگی هستیم زندگی ما را غیر قابل تحمل تر می سازد. در همه حال با خویشتن داری، تلاش به بهبود وضع، توکل به خدا و چشم داشتن به دور و برخود و اعضای خانواده و کودکی که جامعه در انتظار اوست می تواند رفع نگرانی کند.
جدائی از زندگی خانوادگی: این کمال خودخواهی است که آدمی برای ارضای خواسته های خود مایل به جدائی از شوهر باشد و برای سلامت و راحت خویش ترک آشیانه گوید، در عین حال لازم است یادآور شویم که زندگی لازم است ولی نه به مفهوم جان کندن و رها کردن همه چیز. راه جدائی باز است و طریق
نجات در پیش. استفاده از این راه به هنگامی مجاز است که ادامه ی زندگی از جنبه ی مشروعیت ساقط گرد و به حقیقت نوعی ظلم به نفس یا گناه باشد و تازه در چنان حالی اگر بنا و تصمیم به جدائی است باید کودک از تصمیم آنها آگاه گردد. زیرا بررسی ها نشان داده است که جنبه سری آن ضربه روحی شدید برای کودک است. در عین حال نباید فراموش شود کودکانی که والدین شان از هم جدا می شوند تحمل خود را از دست می دهند و دچار کشمکش ها و مشکلاتی عظیم می شوند (در این مورد باز هم بحث خواهیم کرد(.