عواطف مادر، احساسات رقیق او نهال انس و آشنائی را در دل کودک می کارد و باران مهر و محبت مادر آن را آبیاری می کند. عاطفه ی مادر با هیچ چیز قابل مقایسه و جانشین نیست. هیچ مهری چون مهر مادر ریشه دار نیست و هیچ خشمی چون خشم مادر زودگذر و آمیخته به مهر نیست. از دلایلی که ما را بر آن داشت تربیت کودکستانی و سپردن طفل به دست کلفت و دایه را نپذیریم یکی همین مورد است. مربیان کودکستان هرگز نمی توانند در نقش مادر و براساسی که تصویر شد انجام وظیفه کنند. عاطفه مادری بر همه چیز غلبه می کند و بر همه جنبه های کودک نفوذ دارد. و این نفوذ تا حدی است که وقتی افراد بزرگ شدند و بالغ گشتند بازهم در برابر رنجها و گرفتاریها مادر را صدا می کنند و به یاد او خود را تسلی می دهند. در عین خشم، با وجود قهر، در عین تنبیه کودک باز هم خرسند است که در کنار مادر است و به امید لبخند او همه توقعاتش را رها می کند.
در تأثیر و اهمیت عواطف به طور خلاصه باید بگوئیم که سعادت و خوشبختی و برعکس بدبختی و نابسامانی کودک بسته به عواطف مادران است به شرطی که تعدیل و کنترل شود.
زیان کمبود عواطف: کمبود عواطف مخصوصاً در جنبه محبتی و مهرورزی موجب نابسامانی های جسمی و روانی و انحرافات اخلاقی خواهد شد. کودکانی که مهر کافی می بینند ولی کنترل کافی برای شان نیست دارای روحی ضعیف و بی بند و بارند. اطفالی که کمبود محبت دارند حتی در سنین جوانی با چند کلمه چرب زبانی دیگران از راه بدر می روند. آثار بی لیاقتی بسیاری از پدران و مادران و مخصوصاً مادران در امر تربیت فرزندان در چهره آنان پیدا است، عدم قدرت در غلبه بر احساسات، وجود غمزدگی و ماتم، چهره های زرد و پژمرده، اضطرابات، بدبینی ها، یأس ها، منفی بافی های افراد، ولگردی ها، عقب ماندگی ها، بزهکاری ها، جنایتکاری ها، تبهکاری ها تا حدود زیاد مربوط به کمبود عواطف یا وجود عواطف
تعدیل نشده است. جو عاطفی خانواده و مخصوصاً ما در امری نیست که بتوان آن را نادیده گرفت. چه خوبست آن همه مهر و کنترلی که برای حیوانات اهلی نثار می شود بخشی هم اندیشیده تر نثار کودکان گردد تا موجب این همه خلأهای روانی نگردد.
زیان افراط در ابراز عواطف: زیان افراطش کمتر از زیان کمبود آن نیست. مادری که در اثر بی توجهی و یا آگاهانه سرمایه ی عواطف را بیهوده تلف می کند و از آن برای سازندگی صحیح کودک بهره نمی برد خطراتی را برای زندگی طفل موجب می شود. مهرورزی خوبست ولی نه بدان حد که کودک اتکالی و طلبکار بار آید، خشم و قهر خوبست ولی نه بدان گونه ای که فرزند را از زندگی سیر کند، و بالاخره نوازش و حمایت ارزنده است ولی نه به گونه ای که طفل آمادگی مبارزه با مشکلات و دفاع از خود را از دست بدهد. زیاده روی در همه زمینه ها زیان مند است، حتی اگر آب روان را هم زیادتر از اندازه معین در حلق بریزیم گلوگیر می شود.
نوع عواطف: بین عواطفی که توسط پدر برای کودک ابراز و اعمال می شود و عواطف مادری چه در جنبه ی مثبت و چه در جنبه ی منفیش باید تفاوت باشد. عاطفه مادر در جنبه ی مهر و عشق عمیق و ریشه دار است و در جنبه ی قهر و خشم سرسری و زودگذر، همچون طوفانی است که می غرّد و می وزد و فوری سبک و آرام می شود. عاطفه ی پدری برعکس است، او در مهرورزی چون نسیمی است و در اعمال انضباط سختگیرتر و مقتدرتر از مادر.
کودک در کنار مادر مهر بلاشرط می خواهد وگرنه در خود استقلال و کفایت نخواهد دید در حالی که پدر تا حدودی می تواند مهر خود را مشروط کند تا زمینه ای برای کنترل او باشد. رابطه ی عاطفی مادر از راه غذا، بوسه، کنار گرفتن و از این قبیل است و رابطه پدر به صورت تحسین کردن، ستودن و حق شناسی کردن و وضع به همین مراتب است در جنبه خشم و قهر.
آغاز سنی برای ابراز عاطفه: مدتها قبل از تولد کودک مهر کودک در دل مادر جا می گیرد، به خاطر او خواب و خیالها، رؤیا و عشق ورزیهاست. از لحظه تولد این مهر صورت عملی به خود می گیرد و اعمال می شود ولی در جنبه کنترل از حدود پایان سه ماهگی باید شروع شود و مادر سعی کند اصول انضباطی را به طفل بفهماند
با صداهای گوناگون شادی و عدم آن را به کودک حالی کند. عادتش ندهد که او از لجبازی خود برای مهار کردن مادر استفاده کند. خود طفل از همان اولین ماههای زندگی در ابهامی از حسیات خوب و بد است که هرچه زمان بیشتر می گذرد این مبهمات روشنتر می شود. غرض این است که برنامه های عاطفی تدریجاً به همراه رشد به صورت متعادل باید اعمال و پیاده شود.