در اینجا به نکات متعددی باید اشاره کرد که اهم آنها عبارتند از:
1- در آموزش اصول زندگی اصل تدریجی بودن باید مورد نظر باشد به عبارت دیگر اطلاعات و محتوای لازم برای زندگی کودک باید به تدریج و به تناسب سن کودک آموخته شود، تحمیل یک باره ی قواعد و اصول نه تنها نفعی ندارد ممکن است موجب صدماتی گردد.
2- آداب و سنن، اصول و مقررات زندگی را نمی توان به زور کتک بر کودک تحمیل کرد و از او خواست که با میل و رغبت آن را انجام دهد. از طریق محبت و مهرورزی می توان طفل را به راه صحیح زندگی انداخت و او را واداشت که درست انجام وظیفه کند.
3- بهتر است رعایت اصول و مقررات از زبان کودک استخراج گردد کاری کنیم که خود او برای اصلاح خود و یا رعایت ضوابطی اقدام نماید این امر به صلاح زندگی او نزدیکتر است.
4- در آموزش اصول زندگی ظرفیت فکری و روانی کودک باید مورد نظر باشد وگرنه موجب گیجی و گمراهی طفل خواهد شد. از آموزش اصولی که برای او نامفهوم است باید خودداری کرد.
5- در آموزش اصول زندگی هرگز نباید وضع طفل را با خود مقایسه کرد، کودک می خندید بدون آنکه دلیلی عاقلانه برای خندیدن داشته باشد، حرف می زند بدون آنکه سببی و دلیلی برای سخن گفتن داشته باشد. اگر بخواهیم همچون بزرگسالان با او رفتار کنیم و او را از کودکی کردن منع کنیم موجب صدمه ی روانی است، مراحل سنی را باید در این امر در نظر داشت.
5- به کار بردن مثالهای مناسب، داستانها در انتقال معلومات از این قبیل به شرطی که در خور فهم او باشد بسیار مؤثر است.