دوران کودکی مهمترین بخش زندگی است که پایه گذار شخصیت بزرگسالی می باشد. هر چه سن کودک پایین تر باشد، نقش پذیری بیشتر است، بنابراین سالهای اولیه ی زندگی، مهمترین بخش تربیت می باشد. کودک این دوران زندگی خود را در خانواده به سر می برد و از این جهت، خانواده بیشترین تأثیر را در تربیت کودک دارد. روابط اولیه ی مادر و کودک، روابط والدین با یکدیگر و رفتارهای اعضاء خانواده، بنیان گزار اولیه ی شخصیت کودک هستند. تربیت کودک گاهی از این هم عقب تر می رود، به طوری که بر رفتارها و سخنان والدین، پیش از تولد فرزند و در دوران جنینی را هم در بر می گیرد.
بعدها که کودک با محیط های بیرون خانواده آشنا می شود و به مدرسه می رود، باز هم نقش خانواده در تعلیم و تربیت کودک، بسیار زیاد است. در این زمان خانواده هایی که از اصول تعلیم و تربیت اطلاع کافی داشته باشند، می توانند به گونه ای رفتار کنند تا محیط های بیرونی، بیشترین تأثیر را در رشد
فرزندشان داشته باشند. این قسمت به این دلیل بیان شد تا خانواده ها، مخصوصاً مادران، بدانند که مهمترین نقش را در سعادت و شکوفایی فرزندان خود دارند وتصور نکنند که مهدکودک، کودکستان، مدرسه و… مهمتر هستند. هر چند که دراین مراکز افرادی مطلع از قوانین تعلیم و تربیت و کارآزموده کار می کنند، ولی این افراد هیچ گاه نمی توانند، جای خانواده را بگیرند و سپردن کودک به این مراکز، مسئولیت پدر و مادر را کم نمی کند. همچنین خانواده هایی که توان این کار را ندارند که از خردسالی کودک خود را به مراکز مختلف تعلیم و تربیت بسپارند، نباید تصور کنند که پرورش کودک آنها با مشکل روبرو می شود. این خانواده ها اگر نقش خود را به خوبی بازی کنند، می توانند این کمبود را جبران نمایند.
نتیجه: تخصصی شدن علوم روانشناسی و تعلیم و تربیت به معنی بی نیاز شدن خانواده ها از این علوم نیست و خانواده تا حدودی باید از این مسائل مطلع باشند.