[Jack]
مشکل: تغذیه و گریه کردن در طول شب
علت: شیردادن نوزاد در زمان هایی که خودش می خواهد و عادات خواب غلط
والدین «جک«، کتاب «سه نفر در یک تخت«(1) را خوانده بودند و از توصیه های مؤلف آن یعنی «دبورا جکسون(2)«، در مورد فرزند اولشان «جسیکا«(3)، استفاده کرده بودند. اگرچه «جسیکا» برنامه مشخصی نداشت، اما دختر کوچولوی شاد و خوشحالی بود و در 2 سالگی از تخت پدر و مادرش به راحتی به تخت خودش منتقل شده بود. وقتی «جک» به دنیا آمد، آن ها همان روش را برای خواهر بزرگ ترش استفاده کرده بودند، در مورد او نیز به کار بردند.
او از زمان تولد در اتاق والدینش خوابیده بود و هر وقت خواسته بود، شیر خورده بود. به هر حال، بر خلاف نظر من مبنی بر این که با هم خوابیدن و تغذیه نوزاد هر وقت که می خواهد نتیجه بخش است، «جک» از این برنامه، راضی و خشنود نبود. وقتی او 5 ماهه شد، والدینش از دست او که در طول شب چند بار بیدار می شد و شیر می خورد و در طول روز هم خسته و بهانه گیر بود، مستأصل شده بودند. شب ها از دست خواسته های «جک» کاملاً خسته می شدند و بنابراین کم کم نیازهای خواهر بزرگ تر او را نادیده می گرفتند که البته در نهایت وقتی با تغییر مشخص رفتاری «جسیکا» مواجه شدند، این مسئله را دریافتند. با تشخیص اینکه فقدان خواب بر همه جوانب زندگی خانوادگی آن ها تأثیر گذاشته بود، با من تماس گرفته و از من خواستند که آن ها را در این امر یاری کنم. آن ها روش آموزش خواب تدریجی را با «جک» آزموده بودند و در واقع به جای این که کارها بهتر شود، بدتر شده بود.
پیشنهاد من این بود که آن ها شروع به استفاده از یک برنامه غذایی و خواب منظم در طول روز برای «جک» نمایند و او را در ساعات خوابش در تخت خود قرار دهند. زمانی که او را در تختش قرار می دادند، باید از روش گریه کنترل شده استفاده می کردند تا بتوانند به «جک» یاد دهند که در تختش بخوابد.
اولین شب، به محض قرار دادن «جک» در تختش، او شروع به گریه کرد.
آن ها هر 5 دقیقه یک بار از روش کنترل گریه استفاده کردند و او بعد از 20 دقیقه خوابید. مادرش او را در ساعت 11 شب برای یک وعده سریع شیر بیدار کرد و از آن جا که می ترسید گریه کرده و خواهرش را بیدار نماید، او را با یک پستانک آرام کرد و هرگاه به گریه ادامه می داد این کار را تکرار می کرد، تا این که در ساعت 5 صبح خوابش برد. مادرش او را ساعت 7 بیدار کرد و برای اولین بار هر دو سینه مادر را کامل مکید. روز بعد، پیشنهادم این بود که بدون استفاده از پستانک او را آرام کنند، زیرا این مسئله ممکن بود باعث بروزمشکل بیشتری در آینده شود. همچنین آن ها باید فاصله زمانی کنترل کودک را طولانی تر می کردند.
در روز دوم، «جک» در تمام وعده های خوابش بدون پستانک در تخت خود آرام گرفت و قبل از این که به خواب برود، به مدت 5 تا 15 دقیقه گریه می کرد.
آن شب «جک» بعد از 20 دقیقه گریه کردن، خوابش برد و دوباره ساعت 11 شب برای شیرخوردن بیدارش کردند و او بلافاصله بعد از خوردن شیر، تا ساعت 4 صبح خوابید. از ساعت 4 تا 5 گاه گریه می کرد و گاه آرام بود و بعد تا ساعت 30: 6 صبح خوابید.
در پایان هفته اول، الگوی خواب «جک» کاملاً نامنظم بود. اما به هر حال، در ساعت 7 شب با کمی گریه خوب آرام می گرفت و فقط در طول شب یکی دوبار بیدار می شد. می توانست بین 10 تا 20 دقیقه دوباره به خواب رود و لازم نبود که والدینش از روش کنترل گریه استفاده کنند. در آخر هفته دوم، فقط یک بار در طول شب بیدار می شد و می توانست بعد از 5 تا 10 دقیقه خود به خود بخوابد.
»جک» هنوز هم ساعت 11 شب برای شیرخوردن بیدار می شد و وعده شیر صبحش را حذف کرده بود. بنابراین پیشنهاد کردم که او را در ساعت 11 شب بیدار نکنند. مطمئن بودم که به شکل مناسب با غذای جامد تغذیه می شود، اما به والدینش توصیه کردم که اگر هنوز هم در ساعت 11 به او شیر دهند، ممکن است وعده شیر صبح یا غذای جامدش را کم کند، و در نتیجه شب ها به دلیل
گرسنگی بیدار شود. در دو شب بعد، «جک» در ساعت 1 بامداد بیدار می شد، ولی پس از مدت 10 دقیقه، بار دیگر به خواب می رفت و تا ساعت 30: 6 صبح خوب می خوابید. آموزش خواب او نسبت به معمول بیشتر طول کشید و والدینش مجبور شدند 16 شبانه روز سخت و پر درد سر را بگذرانند و گریه او را کنترل کنند تا بتوانند خواب روزانه و شبانه در تخت را به او آموزش دهند.
اما او اکنون کودک آرام، شاد و خوشحالی است و والدین او معتقدند که بهترین کار ممکن را انجام داده اند.
1) Three in one bed.
2) Deborah Jackson.
3) Jessica.