[Felix]
مشکل: شب بیداری و آرام گرفتن با تغذیه
علت: عدم توازن غذاهای جامد که موجب دفع مدفوع در شب می شود
»فلیکس» هنگام تولد تقریباً 5 کیلوگرم وزن داشت و در ماه اول هر دو ساعت یک بار در طول روز و سه ساعت یک بار در شب نیاز به شیر مادر داشت. هنگامی که به سن 6 هفتگی رسید، وزن او به حدود 6 کیلوگرم رسیده بود و در طول شب نیز همانند روز هر دو ساعت یک بار شیر می خواست.
مادرش «الکسیس«(1) که باید از یک کودک 18 ماهه نیز مراقبت می کرد، دچار خستگی مفرط شد و تصمیم گرفت ساعت 10 شب از شیرخشک استفاده کند تا ببیند آیا این کار به خواب «فلیکس» در شب کمک
می کند یا نه. اگرچه اوضاع بهتر شود، اما «فلیکس» به تقاضای دو بار تغذیه در شب ادامه داد و هنگامی که به سن 14 هفتگی رسید، وزنش بیش از 8 کیلوگرم بود. مادر تصمیم گرفت به جای شیر خود، او را با شیر خشک تغذیه کند. در سن 16 هفتگی «فلیکس» به طور کامل با شیر خشک تغذیه می شد و در طول روز خیلی راحت 4 ساعت می خوابید و پس از تغذیه ی ساعت 10 شب، تا حدود ساعت 5 صبح خواب بود. در سن 4 ماهگی مادرش سعی می کرد کمی غذای کودک تهیه شده از برنج به او بدهد، اما بعد از اولین قاشق، «فلیکس» داد و فریاد کرده، دهانش را محکم بست و دیگر غذا نخورد. اکنون «فلیکس» حدود 9 کیلوگرم وزن داشت و مادرش متوجه شده بود که چنین شیرخوار درشتی تمایل ندارد غذای نیمه شبش را کم کند، مگر این که غذای جامد بخورد. دوستی به او پیشنهاد کرد که مقدار کمی میوه به برنج نوزاد بیافزاید تا خوشمزه تر شود. به نظر می رسید این کار تأثیر مطلوبی داشت و ظرف چند روز «فلیکس» با خوشحالی غذای جامدش را می خورد.
هنگامی که میزان غذای جامدی که می خورد افزایش یافت، به تدریج شب ها به مدت طولانی تری می خوابید و هنگامی که به سن 20 هفتگی رسید سه بار در روز جامدات می خورد و از آخرین تغذیه اش در ساعت 10 شب تا 30 / 6 صبح روز بعد به خواب می رفت.
با افزایش غذاهای جامد در طول روز، او نیز به تدریج در ساعت 10 شب شیر کمتری می خورد و در سن 22 هفتگی از 7 بعدازظهر تا 30: 6 صبح می خوابید. او تقریباً 4 هفته این الگوی خواب را ادامه داد تا این که ناگهان در سن 5 / 6 ماهگی، شب برای دفع مدفوع بیدار شد.
مادر به سرعت پوشک او را عوض کرد و تلاش نمود تا او را با آب جوشیده ی خنک آرام کند. چون او روزانه چهار وعده شیرخشک و سه بار در روز و هر بار 8 تا 10 قاشق غذاخوری مواد غذایی جامد می خورد، مادر متقاعد شد فرزندش به دلیل گرسنگی در شب بیدار نمی شود و تقریباً در سن 7 ماهگی احساس کرد که «فلیکس» باید بتواند سرتاسر شب را بدون تغذیه شدن بخوابد. با این وجود آرام کردن «فلیکس» بعد از تعویض پوشکش سخت تر و سخت تر شد و بیشتر شب را به گریه کردن می گذراند. یک شب مادر در کمال ناامیدی بار دیگر به دادن شیر ساعت 10 شب به «فلیکس» پناه برد. او تقریباً 240ml شیر را در مدت 10 دقیقه نوشید و تا ساعت 7 صبح خوابید.در شب های بعد نیز مادر به او غذا می داد، اما توصیه ی کتاب «مشکل خواب کودک خود را حل کنید«(2) نوشته ی ریچارد فربر(3) که برای شیرخواران
بیشتر از 6 ماه می باشد را ادامه داد. به تدریج مقدار شیر خشکی را که در آب موجود در شیشه می ریخت کم کرد تا در شب چهارم بعد از اولین بیدار شدن «فلیکس» در شب، به او شیر نیمه رقیق داد. این برنامه باعث شد «فلیکس» مجدداً ساعت 5 صبح برای تعویض پوشک بیدار شود. در این مرحله بود که «الکسیس» با من تماس گرفت. او سعی کرده بود گریه کردن و رقیق نمودن شیر فرزندش را کنترل کند، اما ناامید شده بود.
مشخص بود که دلیل اصلی بیداری «فلیکس«، کثیف بودن پوشکش بود و زمانی که علت اصلی مدفوع کردن او در شب را دریافتیم، به «الکسیس» توصیه کردم به فرزندش شیر رقیق نشده بدهد، چرا که به نظر من دلیل دومین بیداری او در شب، به دلیل کثیف شدن پوشک ناشی از شیر رقیق شده بود.
چند روز بعد «فلیکس» فقط یک بار در شب بیدار می شد و هنگامی که پوشکش عوض می شد با خوردن 240 ml شیر رقیق نشده، بار دیگر به خواب می رفت. بر خلاف بیشتر شیر خواران در این سن که شب مقداری زیادی شیر می خورند، «فلیکس» غذای روزش را کم نکرد. هنوز هم چهار وعده شیرخشک و مقدار زیادی مواد غذایی جامد در روز می خورد. از «الکسیس» خواستم یادداشت روزانه مفصلی از میزان دقیق غذاهای مختلف دریافتی فرزندش و تعداد پوشک های کثیف او را در طول روز تهیه کند. بعد از چند روز برایم ثابت شد اگرچه «فلیکس» مقدار زیادی غذا می خورد، اما اشتهایش ارضا نمی شود، بنابراین غذای نیمه شب، پایانی برای غذای روزش محسوب نمی شد. با مطالعه ی دقیق برنامه غذایی او، آشکار شد که او به قدر کافی مواد نشاسته ای (کربوهیدرات ها) و پروتئین های مورد نیاز سن و اندازه اش را دریافت نمی کند و مقدار زیادی میوه و سبزیجات می خورد. چند دستور غذایی حاوی پروتئین برای او فرستادم و به مادرش توصیه کردم مقدار کافی مرغ متناسب برای سن و وزن «فلیکس» به او بدهد. همچنین به او توصیه کردم به غیر از موز، باید فقط در وقت صبحانه به «فلیکس» میوه بدهد. از طرفی کربوهیدرات های صبحانه و عصرانه ی او را افزایش دادم و پیشنهاد کردم در صورتی که بعد از ناهار هنوز هم گرسنه است، به جای میوه های معمول، کمی کیک برنج به او بدهد. ظرف دو روز «فلیکس» فقط صبح بعد از صبحانه و معمولاً یک بار نیز در بعدازظهر مدفوع می کرد. اگرچه هنوز هم شب ها بیدار می شد، اما پوشک کثیف نداشت و با کمی شیر آرام می گرفت.
مطمئن بودم حالا که مواد غذایی جامد طول روز دسته بندی شده بودند، می توانستیم بار دیگر برنامه رقیق نمودن شیر نیمه شب را آغاز کنیم. در دو شب بعدی «الکسیس» فقط چهار پیمانه شیر در بطری حاوی 150 میلی لیتر آب ریخت (به جای پنج پیمانه) و «فلیکس» تا ساعت 7 صبح خوابید. در دو شب بعدی آن را به سه پیمانه کاهش دادم و در شب پنجم به دو پیمانه شیر در 150 میلی لیتر آب رسید. «فلیکس» آن شب بسیار ناراحت بود، آشکارا طعم متفاوتی را در شیر رقیق شده حس کرده بود و بعد از خوردن فقط 60 میلی لیتر شیر، کمی طول کشید تا دوباره به خواب برود.
از آن جا که شیرخوار باید ساعت 7 صبح بیدار می شد، به «الکسیس» توصیه کردم اگر آن شب بیدار شد، برای رفتن به سراغ او عجله نکند تا ببینیم آیا خودش را آرام می کند یا نه.
هنگامی که بیدار شد 10 دقیقه به سختی گریه کرد، و بعد از 5 دقیقه ساکت شدن، دوباره برای 10 دقیقه گریه کرد. پس از آن نیز تا قبل از ساعت 7 صبح، یک گریه ی سخت 10 دقیقه ای داشت.
شب بعد الگوی مشابهی تکرار شد اما فقط 20 دقیقه طول کشید.
شب سوم «الکسیس» چند دفعه در شب صدای جنبش خفیف و صدای گریه را شنید. «فلیکس» آن روز ساعت 7 صبح بیدار شد و بعد از آن نیز به خوب خوابیدن بین ساعت 7 بعدازظهر تا 7 – 30 / 6 صبح ادامه داد.
1) Alexis.
2) Solve Your Child,s Sleep problems.
3) Richard Ferber.