جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مطالعه ی موردی «راشل» در سن 17 ماهگی

زمان مطالعه: 9 دقیقه

[Rachel]

مشکل: 6 تا 7 مرتبه بیدار شدن در شب

علت: به خواب رفتن در حال تغذیه از شیر مادر

»کیت«(1) هنگامی که بچه ی دومش را چهار ماهه حامله بود، با من تماس گرفت. او در مورد دختر بزرگ ترش «راشل» که 17 ماه سن داشت و هنوز چندین بار در شب بیدار می شد و تا به او شیر نمی داد آرام نمی گرفت، نگران بود. «راشل» در طول روز برنامه ی منظمی نداشت و به ندرت قبل از ساعت 10 شب به خواب می رفت. تنها راه خواباندن و به تخت بردنش این بود که مادرش روی تخت دراز بکشد و به او شیر بدهد و به محض این که به خواب عمیق فرو رفت او را به تختش ببرد. بیشتر وقت ها این کار تا دو ساعت طول می کشید. اگر قبل از این که «راشل» به یک خواب عمیق فرو برود او را به تختش می برد، ظرف 5 تا 10 دقیقه بیدار می شد و «کیت» مجبور می شد همه ی روش را دوباره شروع کند. وقتی که می خوابید، معمولاً کمتر از یک ساعت طول می کشید که دوباره با جیغ و داد بیدار می شد و تا روی سینه ی مادر قرار نمی گرفت، خوابش نمی برد. گاهی وقت ها مادر می توانست ظرف 10 دقیقه دوباره او را روی تختش بخواباند، اما دیگر وقت ها این کار تا یک ساعت طول می کشید. «کیت» کاملاً خسته و نگران بود که با ورود نوزاد جدید چطور می تواند از عهده ی کارها برآید. در دو موقعیت متفاوت، شیوه ی گریه کنترل شده (که در گفتارهای قبلی شرح داده شد) را امتحان کرد. در موقعیت اول «راشل» سه ساعت بدون وقفه گریه کرد و در موقعیت دوم، تقریباً یک ساعت گریه کرد، 40 دقیقه خوابش برد و سپس برای یک ساعت دیگر گریه کرد. «کیت» بسیار مضطرب شده بود چرا که در هر دو

موقعیت مجبور شد برای خواباندن «راشل» به او شیر بدهد. او برای از شیر گرفتن «راشل» از برقراری یک برنامه ی روزمره، قبل از ورود نوزاد جدید کاملاً ناامید شده بود. من برایش توضیح دادم زمانی که کودک نوپا عادات بد خوابیدن را برای چنین مدت زمان طولانی یاد بگیرد، حل مشکل بدون کمی گریه ی کودک بسیار مشکل خواهد بود. اما عقیده داشتم همانند دیگر کودکان نوپایی که هنوز هم شب ها شیر می خورند، شاید «راشل» در طول روز به قدر کافی غذا نمی خورد، چون در شب شیر زیادی خورده بود. «کیت» اقرار کرد که فرزندش حتی زمانی که شیرخوار کوچکی بود نیز به غذاهای جامد زیاد علاقه نداشت و اکنون رژیمش حتی محدودتر شده است. صبحانه اش به طور معمول شامل مقدار کمی غذای سرخ شده و یک انگشت نان برشته و ناهارش بیشتر شامل لوبیای پخته و پوره سیب زمینی به همراه سس گوجه فرنگی و دوباره کمی غذای سرخ شده بود. موقع عصرانه هم کمی ماکارونی با سس پنیر دار و یا چیپس تنوری می خورد، اما موقع ناهار هرگز بیشتر از دو قاشق غذاخوری غذا نمی خورد. خواب روز «راشل» هم بسیار نامنظم بود و هر دفعه بیشتر از 30 دقیقه نمی خوابید که این خواب زمانی بود که روی سینه ی مادر قرار می گرفت.

به «کیت» توضیح دادم که شیر دادن به بچه اش برای خواباندن او، نه تنها عادات بد خوابیدن را به وجود آورده بود، بلکه بر اشتهای او برای خوردن غذاهای جامد نیز اثر گذاشته بود. چرخه ی نادرستی به وجود آمده بود که آن «راشل» نه تنها با تغذیه کردن برای خوابیدن وابسته شده بود، بلکه چون در طول روز به قدر کافی غذای جامد نمی خورد، شب ها واقعاً گرسنه بود و به همین خاطر اجرای شیوه ی گریه نمودن کنترل شده بسیار مشکل بود. به «کیت» توصیه کردم قبل از اقدام جهت دادن آموزش خواب در شب، باید سعی کنیم غذاهای جامد دریافتی «راشل» را بهبود ببخشیم. همچنین من نگران بودم که «راشل» پروتئین که منبع غذایی بسیار مهمی برای کودکان نوپا است را به مقدار کم دریافت کند. به مادرش پیشنهاد کردم، کم کردن دریافت شیر مادر در طول روز را امتحان کند به طوری که دریافت غذاهای جامد شیرخوار افزایش یابد و بتوان احتیاج او به شیر را در شب کم کرد. در روز اول برنامه به «کیت» توصیه کردم حدود ساعت 30 / 10 صبح بیشترین مقدار شیر خود را بدوشد. چون «راشل» همیشه حدود ساعت 6 صبح بیدار می شد، به طور معمول ساعت 11 صبح بسیار خسته بود و مادرش او را با شیر خود تغذیه می نمود تا او را بخواباند. این خواب به ندرت بیشتر از 30 دقیقه طول می کشید و هنگامی که کودک حدود 30 / 11 صبح بیدار می شد، «کیت» معمولاً تا موقع ناهار که حدود ساعت 30 / 12 بود، به او بیسکوئیت یا نان می داد.

به عقیده من ترکیب غذای شیری و

بیسکوئیت، اشتهای «راشل» را کم می کرد. درستی این مسأله اثبات شد چون بعد از خوردن مقدار کمی شیر و نخوردن بیسکوئیت در روز اول، «راشل» حدود ساعت 12 ظهر گرسنه بود. او حدود دو برابر حد معمول خورد و هنگامی که برای چرت کوتاه بعدی که معمولاً ساعت 30 / 3 بعدازظهر بود آماده شد، قبل از این که خوابش ببرد، فقط به خوردن شیر از یکی از سینه های مادرش احتیاج داشت. سپس مثل همیشه بعد از 30 دقیقه بیدار شد. به «کیت» پیشنهاد کردم به جای دادن آب میوه و بیسکوئیت، فقط آب و تکه کوچکی میوه به او بدهد. «راشل» اصلاً خوشحال نبود و کج خلق شد. اما مادرش چیزی به او نداد.

حواسش را پرت کرد، سپس او را به پارک برد تا در قفسه های آشپزخانه به دنبال جعبه ی بیسکوئیت نگردد.

عصر همان روز به «کیت» گفتم که بیشتر غذاهای جامد را باید قبل از آب میوه به او داد و آب میوه باید کمی رقیق شود. چون «راشل» به ندرت میوه می خورد، مادرش مخلوط چند آب میوه ی غلیظ به او می داد تا جایگزین ویتامین هایی شود که «راشل» از دست داده بود. اما احساس کردم مقادیر زیاد آب میوه در ساعت های نادرست نیز بر اشتهای او اثر می گذاشت و ما باید آب میوه را به تدریج رقیق کنیم به طوری که سرانجام ویتامین دریافتی او شامل میوه و سبزیجات اوایل روز باشد. از طرفی «کیت» می توانست درباره ی عصرانه ی آرامش بیشتری داشته باشد و به «راشل» اجازه خوردن چند بیسکوئیت بدهد، اما به او توصیه کردم بیسکوئیت هایی را انتخاب کند که سالم تر باشند و نه آن هایی را که دارای مقادیر زیادی شکلات و مواد افزودنی هستند. بعد از عصرانه حدود ساعت 6 «راشل» به طور طبیعی از شیر مادر تغذیه می کرد و روی کاناپه چرت کوتاهی می زد. به مادرش توصیه کردم از همان سینه ای که در ساعت 30 / 3 بعدازظهر او را تغذیه نموده، به او شیر بدهد به طوری که آن قدر شیر بخورد که خوابش ببرد اما نه آن قدر زیاد که تغذیه ی قبل از خواب را به تعویق بیاندازد. «راشل» به طور معمول حدود ساعت 8 شب حمام می کرد و قبل از این که برای تغذیه موقع خوابش به طبقه بالا برده شود، به آغوش پدرش رفته و یک قصه گوش می کرد. بیشتر وقت ها «راشل» شروع به بازی با اسباب بازی هایش می کرد و هنگامی که به طبقه ی بالا برده می شد، آرام کردنش بسیار مشکل بود. به «کیت» توصیه کردم «راشل» را بعد از حمام به طبقه ی پایین ببرد و 15 تا 25 دقیقه قبل از این که او را با شیر دادن آرام کند، برایش کتاب بخواند. از آنجائی که مادرش از ساعت 11 صبح به او شیر نداده بود، شیر زیادی داشت. در شب اول، «راشل» خیلی خوب شیر خورد و ظرف 30 دقیقه خوابید. با این وجود هنگامی که «کیت» سعی کرد او را به تختش ببرد، سریع بیدار شد. همان طور که توصیه

کرده بودم، «کیت» دوباره کنار او روی تخت دراز کشید.

اگر چه این کار ایده ال نبود، اما بهتر از این بود که «راشل» را به طبقه پائین برگرداند و اجازه دهد در اطراف بدود و خسته شود. آن روز «راشل» بسیار عصبانی بود و قبل از این که حدود ساعت 10 شب روی تختش آرام بگیرد، چندین بار بغلش کردند و به او غذا دادند. با این وجود وقتی خوابید، اولین ساعت بیداری معمولش که بین 1 تا 12 شب بود را پشت سر گذاشت و چون بین ساعت های تغذیه نمودن از سینه های مادرش مدت طولانی تری گذشته بود، آن ها دوباره کاملاً پر از شیر بودند. «راشل» در ساعت 2 شب از یکی از سینه های مادرش به طور کامل خورد و تا ساعت 5 صبح خوابید. سپس دوباره از شیر مادر به طور کامل تغذیه کرد اما دیگر برای خوابیدن آرام و قرار نگرفت. هنگامی که «کیت» آن روز صبح با من تماس گرفت، به او توصیه کردم باید تغذیه ی ساعت 5 صبح را به عنوان صبحانه ی «راشل» در نظر بگیرد، پس تا بعد از ناهار دیگر او را با شیر خود تغذیه ننماید. آن روز «راشل» حتی موقع ناهار نیز بیشتر از روز قبل خورد و بعد از چند دقیقه روی سینه ی مادرش خوابش برد. موقع ناهار آن روز مثل همیشه حدود 50 دقیقه خوابید. پس به مادرش توصیه کردم در بقیه روز سعی کند او را بیدار نگه دارد.

در این حالت می توانستیم تغذیه از شیر مادر را در اواسط بعدازظهر کاهش دهیم. «کیت» نگران بود که فرزندش آن روز به قدر کافی شیر نخورده باشد، اما توضیح دادم که باید دریافتی شیر او را در 24 ساعت محاسبه کنیم، نه فقط مقدار شیری را که در طول روز دریافت کرده است. «راشل» از نیمه های شب آن روز دو وعده ی غذای کامل خورده بود، پس مطمئن بودم تا زمانی که یک یا بیش از دو وعده غذا خورده، بیشتر از احتیاجات روزانه اش غذا مصرف نموده است.

برای «کیت» توضیح دادم که مشکل خواب «راشل» فقط به خاطر عادات بد خوابیدن به وجود نیامده، بلکه او واقعاً گرسنه بوده است. دوباره اهمیت کاهش شیر در طول روز را گوشزد کردم، تا این که باعث شود، او غذاهای جامد بیشتری بخورد و این که اگر در طول روز غذاهای جامد بیشتری بخورد، به نوشیدن مقدار زیاد شیر در شب تمایلی نخواهد داشت. هنگامی که غذاهای شب را حذف کرده بودیم، می توانستیم در ساعات منظم در طول روز به او غذای شیری بدهیم.

اگرچه «راشل» آن روز بعدازظهر کمی بدخلق بود و «کیت» به شیردادن به او متوسل نشد، اما مجبور شد عصرانه ی او را به ساعت 40 / 4 بعدازظهر جلو بکشد. «راشل» عصرانه واقعاً خوبی خورد، اما ساعت 30 / 5 بسیار خسته شد، پس مادرش «کیت» او را زودتر حمام کرد و ساعت 6 بعدازظهر به او غذا داد. دوباره او را در تاریکی به طبقه ی بالا برد و کنار او روی تخت دراز کشید و به او

غذا داد تا این که ساعت 9 شب خوابش برد.

»راشل» در نیمه های شب بیدار شد، اما خیلی گرسنه به نظر نمی رسید مادرش حدود یک ساعت او را با بغل کردن و تکان دادن آرام کرد تا بخوابد. او تا ساعت 2 شب خوابید و بعد از بیدار شدن و شیر خوردن از هر دو سینه ی مادر، بار دیگر تا حدود ساعت 30 / 6 صبح به خواب رفت. با این اطمینان که «راشل» شب واقعاً گرسنه نیست احساس کردم روز بعد فرصتی دست خواهد داد تا بتوان آموزش خواب را شروع کرد. روز بعد ساعت 30 / 6 صبح از شیر مادر تغذیه کرد، سپس در ساعت 30 / 11 ناهارش را خورد و ساعت 15 / 12 نیز بعد از خوردن شیر مادر خوابش برد. حدود یک ساعت خوابید و بعد از آن مادرش در سر تا سر بعدازظهر به او شیر نداد. عصر آن روز به مادرش پیشنهاد کردم مشروط بر این که «راشل» خوب از شیر مادر تغذیه نموده باشد، او باید سعی کند زمانی که کودک خواب آلود است، اما کاملاً به خواب نرفته، او را به تختش ببرد. سپس برای نیم ساعت اول باید از شیوه ی سر زدن هر 5 دقیقه یک بار استفاده کند، در نیم ساعت بعدی آن را به 10 دقیقه افزایش دهد. در آن شب قبل از این که «راشل» خوابش ببرد، حدود 5 / 1 ساعت گریه کرد و «کیت» هر 15 دقیقه یک بار به او سر می زد. با این وجود تا حدود ساعت 3 صبح خوابید، هنگامی که از یکی از سینه های مادر شیر خورد، به خوبی آرام گرفت و تا حدود ساعت 7 صبح خوابید، دوباره بیدار شد و از سینه ی دیگر شیر خورد. الگوی مشابه روز قبل را دنبال کردیم و آن روز عصر «راشل» ظرف 25 دقیقه آرام گرفت و تا 30 / 3 صبح خوابید، خوب شیر خورد و دوباره تا 7 صبح خوابش برد. شب سوم ظرف 10 دقیقه خوابش برد.

هم من و هم مادرش احساس کردیم که در طول روز به قدرکافی غذا خورده است و زمانی که بیدار شود، می توان به جای شیر به او آب جوشیده ی خنک داد.

تا 30 / 3 صبح خوابید و زمانی که «کیت» سعی کرد او را با خوراندن آب آرام کند، بسیار ناراحت شد. با این وجود «کیت» مطمئن بود که در این زمان می تواند شیوه ی گریه نمودن کنترل شده را اجرا کند، چون «راشل» ثابت کرده بود که می تواند عصر، خودش را برای خوابیدن آرام کند. گریه ی او 45 دقیقه طول کشید و «کیت» هر 15 تا 20 دقیقه به او سر می زد. شب پنجم «راشل» از 7 شب تا 30 / 6 صبح خوابید و عصر کمتر از 10 دقیقه و شب 10 تا 15 دقیقه گریه کرد. در پایان هفته، عصر به طور واقعی خودش را برای خوابیدن آرام کرد و هنگامی که بدون گریه در شب بیدار شد، دوباره به خواب رفت.

»کیت» متوجه شد که چرت وسط روز هنوز یک مشکل است، چون «راشل» باید شیر می خورد تا بخوابد. به او توصیه کردم بعد از ناهار به او آب میوه رقیق شده یا آب بدهد، به طوری که بتواند به تدریج مدت زمانی را که «راشل» برای خوابیدن روی سینه قرار می گرفت، کاهش دهد. ظرف

یک هفته «کیت» شیر دادن به شیرخوارش را به سه دقیقه کاهش داد و سپس تصمیم گرفت موقع ناهار نیز از شیوه ی گریه نمودن کنترل شده استفاده کند. روز اول «راشل» 15 تا 20 دقیقه گریه کرد، روز دوم 10 دقیقه و روز سوم فقط چند ثانیه. قبل از شیر گرفتن «راشل» و شیشه دادن به او، «کیت» سه هفته دیگر او را با شیر خود تغذیه نمود.


1) Kate.