جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مطالعه ی موردی «لورن» در سن 22 ماهگی

زمان مطالعه: 6 دقیقه

[Lauren]

مشکل: خوردن شیر در شب

علت: گرسنگی و عادات بد خوابیدن

»لورن» در 8 ماه اول زندگی از شیرمادر تغذیه شده بود و در حالی که از سینه ی مادر شیر می خورد، خوابش می برد. ساعت 30 / 7 بعدازظهر در تختش آرام می گرفت و تا ساعت 10 شب که بار دیگر شیر مادر می خورد، خوب می خوابید. دو یا سه بار دیگر در شب بیدار می شد و هر بار با خوردن شیرمی خوابید. مادرش «بث«(1) خوشحال بود که هر وقت فرزندش در شب گرسنه است به او غذا می دهد، چون مطمئن بود هنگامی که «لورن» از شیر گرفته شود به تدریج غذا خوردن شبش را کم خواهد کرد. غذاهای جامد در سن 5 ماهگی به «لورن» معرفی شد، ولی او بسیار بی میل و نق نقو بود و زمانی که 6 ماهه شد، در هر وعده ی غذایی بیشتر از چند قاشق چای خوری غذاهای جامد نمی خورد. اگرچه هنوز چند بار در روز و دو یا سه بار در شب از شیر مادر تغذیه می کرد اما وزنش به سرعت کم شد. «بث» احساس کرد که ذخیره ی شیرش کم می شود و مطمئن نبود که «لورن» به اندازه ی کافی شیرمی خورد. در سن 8 ماهگی او به تدریج «لورن» را از شیر گرفت و به او شیر خشک داد. «لورن» هنوز برای خوابیدن احتیاج به غذا خوردن داشت، بین غذا خوردن ها مدت طولانی تری می خوابید. بعد از غذای 7 شب تا نیمه های شب کامل خوابید و بعد، وقتی 210-180 میلی لیتر شیر خشک خورد، تا حدود ساعت 5 صبح خوابش برد که در آن ساعت دوباره 180- 150 میلی لیتر شیر خشک خورد.

گاهی وقت ها دوباره می خوابید، اما بیشتر وقت ها آماده بود تا روز را آغاز کند. «بث» حدود ساعت 7 صبح به او صبحانه می داد اما اغلب بیشتر از چند قاشق چای خوری نمی خورد. چون «لورن» صبح زود بیدار شده بود، ساعت 5 / 9 – 9 صبح بسیار خسته می شد. سپس باید 180-150 میلی لیتر شیر خشک می خورد تا بخوابد. به طور معمول 5 / 1 – 1 ساعت

می خوابید. ساعت 11 صبح بعد از بیدار شدن کمی آب میوه می نوشید، به طوری که بتواند تا ساعت 12 که به او ناهارمی دهند، تحمل کند. بعضی از روزها بهتر از روزهای دیگر می خورد، اما به طور کلی ساعت های ناهار کابوس بودند و «بث» فقط با آواز خواندن و پرت کردن حواس «لورن» می توانست چند قاشق غذا به او بدهد. «لورن» حدود ساعت 3 بعدازظهر خسته می شد و قبل از این که به یک خواب 40 دقیقه ای فرو برود، مقدار دیگری غذای شیری حدود 150 میلی لیتر می خورد.

حدود ساعت 5 / 4 بعدازظهر عصرانه می خورد که دوباره مثل همیشه برای خوردن کمی غذای جامد مشکل ساز می شد. ساعت 7 بعدازظهر قبل از این که در آغوش مادر خوابش ببرد، حدود 240 میلی لیتر شیر خشک می خورد. «بث» تا حدود 20 ماهگی به دادن شیرخشک در شب به «لورن» ادامه داد، اما روز به روز درباره ی تغذیه ی ناچیز او نگران تر می شد و از این که هنوز هم مجبور بود دو بار در شب بیدار شود و به او غذا بدهد، خسته شده بود. بنا به توصیه ی دوستی، «بث» کتاب «مشکلات خوابی کودک را حل کنید«(2) اثر ریچارد فربر(3) را خریداری کرد. بعد از خواندن کل کتاب متوجه شد که چه طور عادت بد خوابیدن را با غذا دادن به «لورن» برای خواباندنش ایجاد کرده است. فهمید که غذا خوردن های بیش از اندازه «لورن» در ساعات شب با عادات تغذیه ی ناچیز او در طول روز ارتباط دارد. پیرو دستورالعمل های کتاب او به تدریج اولین غذای شب را که حدود نیمه های شب بود رقیق کرد. ظرف یک هفته موفق شد با نوشاندن کمی آب به «لورن» او را در نیمه های شب دوباره بخواباند. با این وجود برای دومین تغذیه ی شب که به طور معمول ساعت 3 صبح بود، بسیار زودتر از 5 صبح بیدار شد. «بث» این روش را ادامه داد و به تدریج دومین غذای شب را رقیق کرد. خلاص شدن از دست دومین غذای شب آسان تر از خلاص شدن از اولی نبود. هنگامی که «لورن» به مرحله ای رسید که غذایی شامل 150 میلی لیتر آب و 2 قاشق پودر شیر خشک بود، به ندرت بیش از 30 تا 40 دقیقه طول می کشید تا دوباره خوابش ببرد.

چون در کتاب خوانده بود شیرخواران بیشتر از 6 ماه به خوردن شیر در شب احتیاج ندارند، تصمیم گرفت شیوه ی گریه نمودن کنترل را اجرا کند. بعد از گذشت 4 شب از جیغ و داد «لورن» بین ساعت 3 تا 6 صبح، او برای درخواست کمک با من تماس گرفتند. به او توصیه کردم شب به «لورن«

غذای سنگین بدهد به طوری که سریع خوابش ببرد.

پیشنهاد کردم برای چند روز غذاهای شیری ساعت روزش را رقیق کند. به طوری که میزان غذاهای جامد افزایش یابد. به محض این که افزایش چشمگیری در میزان غذاهای جامدش مشاهده شد، می توان رقیق کردن غذاهای نیمه شب را شروع کرد. برای «بث» توضیح دادم که «لورن» شب واقعاً به غذای بیشتری نیاز داشت، چون غذای جامد روزش بسیار ناچیز بود و دلیل عدم موفقیت شیوه ی گریه نمودن کنترل شده، نیاز واقعی او به شیر بود. در چند روز بعد سنگینی غذای ساعت 9 صبح «لورن» را هر روز به اندازه ی یک قاشق کم کردیم، تا این که 150 میلی لیتر آب و فقط یک قاشق شیر خشک به او داده شد.

پس از آن بهبود چشمگیری در میزان غذاهای جامدی که «لورن» در موقع ناهار می خورد، مشاهده کردیم که تأثیر غیر مستقیمی بر نخوردن مقدار زیاد شیر در ساعت 3 بعدازظهر و خوردن غذاهای جامد بیشتر در موقع عصرانه داشت. چون «لورن» غذاهای جامد عصرانه اش افزایش داده بود، میزان شیری که در ساعت 7 بعدازظهر می خورد نیز کمی کاهش یافت، اما صبح ساعت 5 / 4 از خواب بیدار شد و سپس 210 میلی لیتر دیگر شیر خورد و تا حدود ساعت 5 / 6 صبح خوابید.

به «بث» توصیه کردم غذای شیری ساعت 5 / 4 صبح را به عنوان صبحانه ی او فرض کند و غذاهای جامدش را قبل از دادن شیر به او بدهد.

روز بعد تا 6 صبح خوابید و به «بث» پیشنهاد کردم سعی کند «لورن» سر تا سر صبح را بدون چرت زدن طی کند، بنابراین نیاز به غذای رقیق در ساعت 9 صبح از بین رفت. ساعت 11 او بسیار خسته و گرسنه بود، پس به مادرش توصیه کردم ناهارش را زودتر به او بدهد، به طوری که خستگی مفرط بر اشتهایش اثر نگذارد. ناهار مفصلی خورد و قبل از این که در 45 / 11 به خواب برود 150 میلی لیتر شیر هم خورد. حدود یک ساعت و نیم خوابید و «بث» موفق شد سرتاسر بعدازظهر بدون زدن یک چرت دیگر او را بیدار نگه دارد، یعنی این که او تا موقع خواب احتیاج به خوردن غذای شیری دیگری نداشت. مادرش حدود ساعت 5 / 3 بعدازظهر کمی آب میوه رقیق شده به او نوشاند و «لورن» تا 5 بعدازظهر و موقع عصرانه اش شادمان و سر حال بود. عصرانه خوبی خورد و وقتی شب به تختخواب رفت، 210 میلی لیتر شیرخشک به او داده شد. سه روز بعد نیز از همان الگو پیروی شد و «لورن» 210 میلی لیتر غذای شیری در ساعت 5 / 4 صبح و به دنبال آن 90 میلی لیتر موقع صبحانه و 150 میلی لیتر در ساعت 45 / 11 صبح و 210 میلی لیتر موقع خواب نوشید. غذای دریافتی روزانه ی «لورن» 660 میلی لیتر شیر در روز شده بود که بیشتر از مقدار توصیه شده ی 360 میلی لیتر بود و علاوه بر آن در روز سه وعده غذای جامد نیز می خورد، احساس کردم اکنون می توانیم

بدون نگرانی از امکان گرسنگی واقعی «لورن«، رقیق کردن غذای ساعت 40 / 3 صبح او را به تدریج شروع کنیم. ظرف 6 شب به او غذای رقیق شده حاوی 180 میلی لیتر آب و یک قاشق پودر شیرخشک دادیم و او را دوباره خواباندیم. او بیدار شد و غذای کاملاً سنگین حاوی 180 میلی لیتر شیرخشک خورد. به «بث» توصیه کردم اکنون که همه ی نیازهای غذایی او در طول روز برآورده شده، می تواند آموزش خوابیدن را شروع کند، با اطمینان از این که ظرف سه یا چهار شب «لورن» یاد خواهد گرفت خودش را برای خوابیدن آماده کند.

آن شب «لورن» خواب آلود اما بیدار در ساعت 7 شب در تختش قرار گرفت و مادر طی چند ساعت بعدی از شیوه ی سر زدن استفاده کرد تا این که خوابش برد. شب بعد به «بث» توصیه کردم زمان سر زدن را به 10 دقیقه افزایش دهد. «لورن» در شب دوم ظرف 20 دقیقه خوابش برد و شب سوم «بث» حتی مجبور شد به او سر نزند، چون ظرف 5 دقیقه خوابش برده بود. با تنظیم خواب عصر «بث» به استفاده از شیوه ی گریه نمودن کنترل شده هنگامی که «لورن» ساعت 5 / 4 صبح بیدار می شد، ادامه داد. بعد از چهار شب با افزایش تدریجی فواصل ما بین سر زدن به او در شب، شب پنجم مادرش مطمئن بود که او می تواند دوباره خود را بخواباند و فقط اگر از روی درد صدا می کرد به سراغش می رفت. «لورن» تا حدود ساعت 7 صبح فقط به مدت 20 دقیقه قبل از این که بخوابد، گریه کرد. حالا که او با آرامش بیدار می شد و از 5 / 7 شب تا صبح خوب می خوابید، «بث» تصمیم گرفت به چرت موقع ناهار بپردازد. او «لورن» را که بیدار بود در تختش خواباند و تصمیم گرفت قبل از این که به او سر بزند، 20 دقیقه صبر کند. «لورن» 8 دقیقه قبل از این که خودش را برای خوابیدن آرام کند، گریه کرد و بعد خوابید. پس از آن دیگر «لورن» به خوب خوابیدن در شب، خوب غذا خوردن و لذت بردن از غذاهای جامدش ادامه داد.


1) Beth.

2) Solve Your Child,s Sleep Problems.

3) Richard Ferber.