زنان به دلیل وظایف لطیف و ظریفى که نظام آفرینش بر عهده آنان نهاده است، از روان لطیف و عواطف سرشارى برخوردارند، اما مردان به خاطر وظایف تکوینى خشن و سخت، داراى روحیات خشک و ناملایم مىباشند.
لذا مردان از جهت عواطف انسانى در مقایسته با زنان ضعیفاند و خود را نیازمند عواطف پاک و محبتهاى خالصانه همسران خویش مىدانند؛ هر مردى دوست دارد همسرش لطیف الطبع و با عاطفه بوده، با مهر و محبت خویش به زندگى او حرارت و صفا بخشیده و غبار ملالت و خستگى روان را از صفحهى دل بزداید و با افکار و اندیشههاى صحیح و واقع بینانه، او را در زندگى به سوى رستگارى و سعادت یارى نماید.
جاذبهى نیرومند عاطفى زنان از بهترین ابزارها و سازوکارها براى انعطاف بخشیدن به دلهاى همسرانشان و سیطره یافتن بر قلب آنهاست که تأثیر و غلبهى آن نسبت به ابزار خشونت، تندى و توانمندى مردان قابل مقایسه نیست.
همان گونه که استفاده زن از مکانیسمها و ترفندهایى مانند اعمال خشونت، توسل به زور و اخلاق تند و سخت و غیره براى تسلیم نمودن شوهر، خلاف روحیهى زنان و مخالف انتظار مردان است، از این رو چنین رفتارهایى نمىتواند دل مرد را تسخیر نموده، از این راه به خواستههاى معقول خود برسد، بلکه از محبوبیتش کاسته شده و چه بسا آن را از دست مىدهد و زندگى خود را به مخاطره مىاندازد، چرا که استفاده از چنین وسیلهها و ابزارهایى باعث تخریب روحیهى انعطاف پذیرى مرد در برابر عواطف زنانه مىگردد و مرد را وادار به مقابله و تحقیر زن مىکند و ثمره و نتیجهى آن چیزى جز ایجاد فاصله و شکاف میان زن و شوهر نخواهد بود و مرد را عاصىتر و گستاختر خواهد ساخت.
بنابراین در پرتو عطوفت و محبت زن و برآورده شدن نیازهاى عاطفى مرد از این رهگذر، محبوبیت زن حفظ و حتى افزایش مىیابد؛ همان گونه که محبت به زن و تأمین خواستههاى عاطفى او در حفظ و سلامت روحیهى زن و نشاط، شادابى، دلگرمى، حرارت بخشیدن به خانه و محبت به فرزندان نقش به سزایى دارد.