بنا به نظر روان شناسى زن در اثر داشتن روانى سرشار از عواطف و احساسات پاک، و جسمى هم چون گل ظریف و لطیف، خود را در مدیریت زندگى نیازمند عقل تدبیرى و جسم قوى مرد مىبیند؛ همان گونه که مرد خود را محتاج محبت و عواطف پاک زن مىیابد. به همین دلیل حس انقیاد و اطاعت و میل به مطیع و تابع بودن زن بیشتر از میل و علاقه او به رییس و مطاع بودن است. از این رو در آیین مقدس اسلام، مدیریت اجرایى خانواده بر عهده مرد نهاده شده است که باید چرخهاى زندگى را بر محور حق و نظام درون شورایى به گردش درآورد:
(الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ(؛ مردان بر زنان کارگزاران و سرپرستانند از آن روى که خدا برخى از ایشان- مردان- را بر برخى- زنان- فزونى و برترى داده است (1)
از آن جا که قوام زندگى به تدبیر عقلانى و قوت جسمانى بستگى دارد و مردان نسبت به همسران خود از عقل تدبیرى و قوت بدنى بیشترى برخوردارند؛ از این رو مدیریت و سرپرستى زنان و اعضاى خانواده بر دوش مردان است که البته این سمت تنها یک مسئولیت اجرایى است نه فضیلت معنوى، زیرا مرد باید خانوادهاش را بر اساس دستورها و قوانین اسلام اداره کند نه بر مبناى خودخواهى و مرد سالارى.
بر این اساس هر یک از زوجین از این که بر طبق روحیهى طبیعى و فطرى خود زندگى کند، احساس لذت و شادمانى مىکنند و این حالت روانى باعث مىشود که به هم دیگر
احساس نیاز شدید کرده و اتحاد و هم دلى که جان مایهى زندگى خانوادگى است محکمتر شود؛ هم چنان که آن ویژگى روانى زن موجب مىگردد تا در پرتو اطاعت معقول از همسر خویش و احترام و ارادت به او، در قلب مرد نفوذ کرده و نزد او منزلت و جایگاه ویژهاى پیدا کند و به این وسیله محبوبیت خویش را نزد همسر پا بر جا و استوار نماید، چه این که احترام مرد به زن و توجه به نیازها و خواستههاى معقول و مشروع او در افزایش علاقهى زن به او و دل دادن به زندگى بسیار مهم و اساسى است.
1) نساء (4) آیه 34.