میزان اطاعت از یک انسان و احترام به او به اندازه ی شخصیت اخلاقی، عقلانی برخوردهای محبت آمیز اوست؛ انسان هر چه از شخصیت و عظمت بیشتری برخوردار باشد، دیگران بیشتر تحت تأثیر بزرگی و شکوه شخصیت و جاذبه های اخلاقی و رفتاری او قرار می گیرند و بر احترام و انقیادشان افزوده می گردد.
در زندگی مشترک خانوادگی نیز گر چه حس انقیاد و اطاعت در زن وجود دارد، اما تحریک شدن این حس، به شخصیت مرد و روابط محبت آمیز و مدیریت صحیح وی در زندگی مشترک بستگی دارد. میزان شخصیت فکری و اخلاقی و معنوی هر کس بستگی به مقدار ارتباط با وحی و دین و رفتار براساس دستورهای حیاتی اسلام و مراعات
موازین فطرت دارد؛ خودنمایی و بی توجهی به شئون فطری و اسلامی در جامعه از سوی زنان، ارتباط معنوی با جهان درون انسان و عالم ماورای طبیعت را کاهش داده و ضربه ی سنگینی به شخصیت مردان وارد می کند و آنها را به وادی شهوات و تمایلات مادی و در نهایت حبس در زندان طبیعت می کشاند، در نتیجه اخلاق و رفتار آنان در خانه نسبت به همسرشان انسانی و محبت آمیز نخواهد بود و بدین وسیله پایه و اساس تحریک حس انقیاد زن و اطاعت از همسر متزلزل می گردد.
از سوی دیگر، مردان در مدیریت درست خانواده موفق نخواهند بود، چرا که وقتی در مدیریت قوای درونی و اداره ی صحیح خود براساس قوانین عقلی و فطری عاجز باشند، هیچ گاه نمی توانند سرپرست و خدمت گزار خوبی برای خانواده شان باشند؛ چنان که یک اصل مهم از اساسنامه حیات خانوادگی و اجتماعی چنین است:
لیس أن یضبِط العدد الکثیر من لا یضبِط نفسه الواحده؛ کسی که نتواند نفس واحد خود را نظم و انضباط ببخشد هرگز نمی تواند عدد زیادی از نفوس را انضباط بخشد. (1)
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش
خشک ابری که شود زآب تهی
ناید از وی صفت آبدهی
خلاصه آن که حضور غیرعفیفانه زنان در جامعه باعث سوءاخلاق و صفات و رفتار بسیاری از مردان، به ویژه جوانان و ناتوانی آنان در مدیریت صحیح نیروهای درونی خود می شود؛ چنین افرادی نظر به این که نمی توانند در حیات تکاملی خویش قوانین و نیازهای نفس و روح را رعایت کنند، هرگز توانایی مدیریت دیگران و نظم بخشیدن به آنان را براساس ضوابط صحیح روحی و اسلامی نخواهند داشت و زنی که همسر خود را در مدیریت خانواده ناتوان ببیند، از زندگی ناراضی بوده و از اطاعت و احترام به او سرباز خواهد زد، که میوه ی آن تیرگی روابط زن و شوهر و تزلزل عشق و محبت مرد نسبت به زن خواهد بود.
این مطلب شامل زنان ولنگار هم می شود، زیرا این عمل غیرعفیفانه از عجز و ناتوانی آنها در مدیریت خویشتن حکایت می کند، که نتیجه آن ناتوانی در شوهرداری، خانه داری و تربیت فرزندان شایسته خواهد گشت.
علاوه بر آن، کسی که به خویشتن احترام نمی گذارد و با غفلت و ناآگاهی از استعدادهای عالی و ارزش های پنهان و مکنون خود زندگی می کند و یا کمتر به آنها توجه دارد، یقیناً در احترام به دیگران، به ویژه همسرـ آن چنان که شایسته است- نیز عاجز خواهد بود. کسی که- اعم از زن و مردـ به محبوب ترین چیز خودش، که همانا روح آسمانی اش می باشد، احترام نگذارد به دیگران نیز احترام نخواهد گذاشت. تکریم و احترام به دیگران به میزان تکریم و احترام به خویشتن است.
سر مطلب آن است که احترام به خود و دیگران، فرع شناخت خویشتن و دیگران است؛ کسی که خود را نشناخته و ارزش و عظمت خود را درک نکرده باشد، دیگران از جمله همسر را نیز درک نخواهد کرد، بلکه نسبت به قدر و ارزش آنها ناآگاه تر خواهد بود، زیرا نزدیک ترین چیزها به انسان، خود اوست، لذا وقتی خود را نشناسد، نسبت به دیگران جاهلتر خواهد بود؛ چنان که امام علی (علیه السلام) فرمودند:
فإن الجاهِل بِقدرِ نفسهِ یکون بِقدرِ غیرهِ اجهل؛ قطعاً کسی که به ارزش و عظمت خود جاهل است، نسبت به قدر و ارزش دیگران جاهل تر می باشد. (2)
بنابراین زنانی که شخصیت ملکوتی خود را نشناخته و آن را قربانی شخص طبیعی خود می کنند و با نشان دادن بعضی از اندام و جاذبه های جسمی خود، بی احترامی به قوانین و نیازهای روحی خویش می کنند، ممکن نیست بتوانند در درک و احترام گذاشتن به همسرشان به طور شایسته موفق باشند؛ در نتیجه معشوقیت آنان نزد همسرانشان متزلزل خواهد شد.
1) ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج12، ص239.
2) نهج البلاغه، نامه 53.