خلقت انسان، آفرینش خاص و ویژه ای است که به کمک یک سلسله حقایق بدیهی، فطری و ارزشی، هدایت تکوین یافته است؛ به گونه ای که وقتی به سن بلوغ رسید، بدون نیاز به فکر و اندیشه و تعلم، آنها را می داند و به آن سمت گرایش دارد. آنها عبارتند از:
بزرگ تر بودن کل از جزء، امتناع اجتماع نقیضین یا ضدین، خطوط کلی عقاید، فضایل اخلاقی، فقه و حقوق؛ از طرفی از آن چه که منافی و مخالف با اینهاست بیزار می باشد.
انسان با نوعی آگاهی و بینش، کشش و گرایش توحیدی و زیبایی های عقیدتی، اخلاقی و رفتاری خلق شده است؛ همان گونه که باورهای باطل و زشتی های اخلاقی و رفتاری بیزار و متنفر است. بنابراین انسان براساس خلقت و فطرت خویش، خدا آگاه و خداگراست و با صفات و فضایل نیک از قبیل غیرت، عفت، حیا، عدل، احسان، راستگویی، گذشت و امثال اینها آشنا بوده و به آنها علاقه و گرایش دارد و به مفاهیم صفات و رذایل ناپسند، هم چون بی غیرتی، بی عفتی، ستم و خیانت و کینه و نظایر اینها آگاهی داشته و از آنها گریزان است.
به همین جهت وقتی انسان کار پسندیده ای انجام می دهد، از درون و عمق جان خویش تشویق شده و احساس خشنودی و آرامش می کند و اگر عمل نادرست و گناهی از او صادر شود مورد سرزنش و مجازات قرار گرفته و احساس نگرانی و ناآرامی می کند و در صورت شدت، چه بسا منجر به بیماری های روانی، جنون و خودکشی می شود؛
افزایش خودکشی در این عصر- که به بحران معنویت و هویت مشهور شده- معمولاً به همین دلیل می باشد.
این تشویق یا مجازات درونی، کار محکمه ی فطرت و وجدان است که قیامت و اولین محکمه ی عدل الهی از درون انسان می باشد و روشنگر وجود قیامت کبری و دادگاه بزرگ الهی در آخرت است.
بنابراین یکی از منابع بزرگ معرفتی در درون جان انسان است که از آن به فطرت، وجدان، شعور باطنی، قلب و غیر اینها تعبیر می شود. فطرت یعنی آفرینش نخستین. وجدان یعنی آن چه که انسان در درون خود می یابد و احساس می کند و شعور باطن یعنی درکی که در عمق جان وجود دارد و…
آیات گوناگونی در باره ی فطرت وارد شده است:
»وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها«؛ سوگند به نفس آدمی و آن کسی- خدایی که آن را سامان داد. پس فجور و تقوایش را به وی الهام کرد. (1)
یعنی پروردگار عالم، روح را آشنا نمود به آن چه که پرده ی عظمتش دریده می شود و آن را بیمار یا هلاک می سازد و به آن چه که نفس را از زشتی ها و بدی ها حفظ می کند و باعث رشدش می شود.
»وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان…«؛ ولکن خداوند ایمان را نزد شما دوست داشتنی ساخت و آن را در دل های شما بیاراست و کفر و بدکرداری و نافرمانی را ناخوشایندتان داشت. (2)
آیه ی اول به آگاهی و بینش فطری توحیدی، اخلاقی و رفتاری مربوط است و آیه دوم به علاقه و گرایش باطنی به این امور و ناخوشایندی و گریز نسبت به امور ضد توحیدی و اخلاقی و انسانی پرداخته است. مفهوم دو آیه ی فوق در این آیه جمع است:
»فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ
اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ«؛ پس ذات و چهره ی جان خویش را به سوی دین یکتاپرستی اسلام که حق گرا است استوار ساز؛ به همان فطرتی که خدا مردم را براساس آن آفریده است. آفرینش خدایی- فطرت توحیدی- را دگرگونی نیست، این است دین ثابت و استوار، ولی بیشتر مردم نمی دانند. (3)
این آیه خطوط کلی اعتقادات، اخلاقیات، حقوق و وظایف عملی را که به عنوان «دین اسلام«- آیین تسلیم- مطرح است و در همه ی مکتب های وحی مشترک می باشد، فطری و هماهنگ با آفرینش و استعداها و نیازهای انسان شمرده است و این موضوع امری همگانی و میان افراد انسان یکسان می باشد.
از این رو شخصیت ذاتی انسان فطرت توحیدی، دینی و کمال جو بوده و زمنیه ی محبت و عشق به خدا و پاکی و انسانیت و بیزاری از کفر، فسق و عصیان در عمق جان او نهاده شده است و دین اسلام دین فطرت و خلقت می باشد و به همان اموری هدایت می کند که فطرت انسان ها به سوی آن هدایت می کند و هیچ قانون و حکم مخالف ساختار روح و جسم آدمی در بر ندارد.
اما ممکن است این نور فطرت پاک، در اثر جامعه و محیط آلوده، صفات ناپسند و گناهان، ضعیف و پوشیده گردد و یک شخصیت عرضی و دوگانه بیابد؛ چنان که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
کلّ مولودٍ یولد علی الفِطره حتی یکون أبواه یهوّدانه او ینصرانه؛ هر کودکی براساس فطرت توحید ی و دینی آفریده می شود و این فطرت همواره ادامه دارد، تا این که پدر و مادرش او را ـ به آیین دیگری مثل- آیین یهود یا نصرانیت (مسیحی) بکشانند. (4)
در آیات و روایات که به «معرف» دعوت شده مراد، خلق و رفتاری است که عقل و فطرت و شریعت آنها را به رسمیت شناخته است؛ در مقابل «منکر» که اخلاق و رفتاری است که به رسمیت شناخته نشده است.
بنابراین بوستان انسان در صورتی سبز و خرم و با نشاط خواهد بود و قدم به حریم معطر انسانیت خواهد گذاشت که از چشمه فطرت از درون و اقیانوس شریعت از برون سیراب شود. کسی که اهل درون است و حرف عقل و جانش را می شنود منطق عقل و گرایش فطرت او را به وحی و دین می کشاند و کسی که اهل برون و دین است منطق نیرومند و جذاب دین او را به عظمت خویشتن رهنمود می سازد.
اما کسی که گوش شنوا ندارد و نه حرمتی برای جان و عقل خود قائل است و نه حریمی برای دین و جان آفرین، همانند مزرعه ای خواهد بود که نه چاهی از درون دارد و نه آبی از بیرون، که در نهایت خشک و تباه خواهد شد؛ در نتیجه به فرموده ی امیر مؤمنان علی (علیه السلام(: صورتش صورت انسان اما باطنش حیوان است و او حقیقتاً مرده ای در میان زندگان است. (5)
نتیجه آن که انسان می تواند عقاید، اخلاق، اعمال و اشیا، به ویژه پدیده ها و مدهای نو را با محک فطرت و ادراکات باطنی خود بسنجد و از حقانیت یا بطلان و فضیلت یا رذیلت آنها آگاهی یابد. البته در پاره ای از موارد و مصادیق احتمال اشتباه در تطبیق وجود دارد، که باید با کمک وحی و دین از خطا و اشتباه جلوگیری کرد.
پوشش و حجاب عفیفانه ندا و دعوتی است که زن آن را در عمق جان می شنود و کششی است که از دورن خود به سمت آن گرایش پیدا می کند و از بی حجابی و بدحجابی و خودنمایی انزجار و تنفر دارد و از آن جا که منشأ امور فطری آفرینش انسان است و در همگان مساوی و یکسان می باشد، ناگزیر این تمایل فطری زن به پوشش و حجاب در برابر مردان امری کلی و همگانی خواهد بود و همه ی زنان را از ابتدای خلقت تا انقراض عالم در بر دارد، هر چند عواملی مانند تربیت خوب یا بد، تبلیغات سازنده یا مخرب، محیط سالم یا ناسالم در شکوفایی و رشد یا ضعف و کاهش و حتی به خاموشی گراییدن نور آن در باطن مؤثر بوده و هست و این مطلب در تمام امور فطری صادق است.
یک نشانه بر فطری بودن حجاب آن است که کتاب های تاریخی و آثار تمدن های
مختلف گواهی می هد که فرهنگ حجاب همواره در میان زنان مرسوم بوده و اختصاص به مذهب یا ملت خاص نداشته است و حتی گاهی به پوشش صورت نیز اهتمام می ورزیدند؛ چنان که لباس ملی کشورها و اقوام مختلف جهان از دوران باستان تا قرن هیجدهم نیز مؤید این مطلب است و برخی از زیست شناسان و روان شناسان و جامعه شناسان هم بر فطری بودن حجاب کامل زنان معتقد هستند. (6)
استاد بزرگ، شهید مطهری در این باره می فرماید:
به طور کلی بحثی است در باره ریشه ی اخلاق جنسی؛ از قبیل حیا، عفاف و از آن جمله است تمایل به ستر و پوشش خود- زن- از مرد و در این جا نظریاتی ابراز شده که دقیق ترین آنها این است که حیا و عفاف و ستر و پوشش تدبیری است که خود زن با یک نوع الهام برای گران بها کردن خود و حفظ موقعیت خود در برابر مرد به کار برده است. زن با هوش فطری و با یک حس مخصوص به خود دریافته است که از لحاظ جسمی نمی تواند با مرد برابری کند و اگر بخواهد در میدان زندگی با مرد پنجه نرم کند از عهده ی زور و بازوی مرد برنمی آید و از طرف دیگر نقطه ضعف مرد را در همان نیازی یافته است که خلقت در وجود مرد نهاده است، که او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهر معشوقیت و مطلوبیت قرار داده است… وقتی که زن مقام و موقع خود را در برابر مرد یافت و نقطه ی ضعف مرد را در برابر خود دانست، همان طور که متوسل به زیور و خودآرایی و تجمل شده که از آن راه، قلب مرد را تصاحب کند، متوسل به دور نگهداشتن خود از دسترس مرد نیز شد، دانست که نباید خود را رایگان کند، بلکه بایست آتش عشق و طلب او را تیز کند و در نتیجه مقام و موقع خود را بالا برد. (7)
نشانه ی دیگر فطری بودن حجاب کامل زن این است که در تمام ادیان الهی حجاب عفیفانه، به عنوان یک ارزش، بر زن واجب بوده است؛ همان گونه که رعایت عفاف در امور دیگر مانند حفظ چشم از نگاه آلوده و حرام، پرهیز از اختلاط زن و مرد، دوری از
آرایش هوس انگیز برای غیر همسر، گفتار و کردار تحریک آمیز و تماس غیرمشروع با بیگانه، لازم و به آنها توصیه شده است. (8)
از آن جا که نظام تشریع همواره با نظام تکوین هماهنگ است، از این رو، وجوب یک چیز در تمام شرایع آسمانی، بیانگر فطری بودن آن می باشد و حرمت چیزی از ضد فطرت بودن آن ناشی می شود؛ چنان که فطری بودن، امری هم نشانه وجوب یا حرم الهی داشتن آن در تمام شرایع آسمانی است.
بنابراین وجوب عفاف و حجاب در ادیان، نشان فطری بودن آن و نیاز مبرم زن به آن می باشد، زیرا رمز حفظ و ماندگاری یک قانون و آیین، موافق بودن آن با فطرت و طبیعت و نیازهای بشری است. بر این اساس از آن جا که فرهنگ مبتذل بی حجابی و بدحجابی و خودنمایی زنان، بر خلاف فطرت و شریعت می باشد، اولاً باطل و حرام است و ثانیاً استمرار و دوام در جامعه نخواهد داشت، هر چند برای مدتی به عنوان یک ارزش- موهوم و بی اساس- رواج کاذب داشته باشد. بالاخره روزی می آید که بانوانی که با فراموشی میثاق فطرت و دوری از خویشتن هم چون کودکان بازی گوش، سرگرم بازی های دنیوی هستند و در نهایت به آغوش والدین خود برمی گردند، آنها نیز به آغوش گرم فطرت و شریعت اسلام خواهند برگشت، هر چند با شکست در این بازی و باختن سرمایه ی عفت باشد.
1) شمس (91(آیه 7- 8.
2) حجرات (49(آیه 7.
3) روم (30(آیه 30.
4) بحارالانوار، ج3، ص281.
5) نهج البلاغه، خطبه 87.
6) ر. ک:حجاب در ادیان الهی؛ حقوق زن در اسلام و…
7) مسئله حجاب، ص62- 63.
8) برای اطلاع بیشتر ر. ک: حجاب در ادیان الهی.