اغلب پدر و مادرها هنوز به یکی از این دو راه حل افراطی عمل می کنند: یا رفتار خود را خشن تر می کنند(1)، در نتیجه فشار در خانواده افزایش می یابد و هر وعده غذا فرصتی برای شکنجه تمام افراد خانواده است.
یا این که پدر و مادر تسلیم می شوند. مادران بر این باورند که با این رفتار عشق فرزندشان را به خود حفظ می کنند و پدران قسم می خورند که دیگر کاری به کار او نخواهند داشت و او را در انجام اعمالش آزاد خواهند گذاشت. هر دوی این رفتارها بیان عدم فهم کامل انگیزه های نوجوان است. نوجوان می خواهد به عنوان فردی بالغ پذیرفته شود، یعنی با او همان گونه رفتار کنند که با افراد بالغ می کنند؛ بدون رفتاری پدرانه.
او نیاز دارد وجود نیروی جدیدی را در خود ثابت کند و برای این کار نیازمند است که در مقابل خود چیزی جز افراد ضعیف بیابد. میل دارد افرادی در برابر خود بیابد که با او مخالفند. می گوید: «باید بحث شود و افراد، شجاعت دفاع از نظریات شان را داشته باشند«.
غرورش مانع جا زدن می شود. اما دست کم برای حریف خود احترام قایل است و بعد ها در مورد او اندیشه خواهد کرد و تنها به عنوان یک انسان مسئول، وارد عمل می شود.
او تشنه مسئولیت است. می خواهد زندگیش را در دستان خود گرفته و سرنوشتش را هدایت کند؛ به همین دلیل در برخورد های شدید و در اوج بحران، راه حل کار آمد آن است که از پدر و مادر خود جدا شود. این طرز فکر باعث نگرانی برخی والدین – به خصوص مادران احساساتی – می شود. آن ها این توان را ندارند که درک کنند پسرشان یک مرد و دخترشان یک زن شده است و تنها دیگر فرزند آن ها نیست. نه پدر و نه مادر کلمه ی «مرد» یا زن «را در مورد فرزندشان دوست ندارند. با این وجود اگر میل دارند فرزندشان را برای همیشه از دست ندهند، باید یاد بگیرند که او را به حال خود بگذارند. هیچ نصیحت و هیچ توضیحی مؤثر نخواهد بود و فقط جو را مسموم می کند.
باید پسران و دختران جوان، بدون آنکه دایم تحت حمایت پدر و مادر باشند، فن زندگی کردن را یاد بگیرند. آن ها باید برای خود تصمیم بگیرند. بایستی ایده آلیزم سخاوتمندانه شان آزادانه امکان بیان پیدا کرده و با زندگی
برخورد کنند. بدین سان خانواده پناهگاهی باقی خواهد ماند، جایی که هرگز از او نباید خواست که به اشتباهات خود اعتراف کند.
پدران و مادران عاقل هرگز به خود اجازه نمی دهند جملاتی از این قبیل «من به تو گفته بودم«، «دیدی چه قدر زود از این کار خسته شدی» و… را به کار ببرند. آنان فقط باید محبت خود را در اختیار او بگذارند.
سابق بر این، در فرانسه بچه ی یک خانواده مترقی، در 18 سالگی خانواده را به منظور سفر دور فرانسه ترک می کرد. این فرهنگ و آداب و رسوم به نوجوان آزادی و احساس مسئولیت می داد تا اجازه یابد با بال های خود پرواز کرده و وظایف زندگی را یاد بگیرد و از آخرین تجربه خودش، موفق و شکوفا و سالم بیرون بیاید.
مرد جوان یا دختر جوان، راه خودشان را یافته اند. برای شان این باقی مانده است که در سال های آینده پایه های زندگی شان را پی ریزی کنند.
1) پیچ را می پیچانند و سریع به سرکوب این یاغی می پردازند.