این کلمه که راجع به آن زیاد صحبت می شود در علم روانشناسی حسی است که بر تمامی رفتارهای کودک و یا فرد بزرگسال تسلط دارد و از آنجایی که عقده معمولاً از موقعیتی عاطفی در زمان های گذشته ناشی می شود، ریشه های آن نیز در ضمیر نا خود آگاه فرد قرار دارد. برای مثال عقده ی
حقارت، نوعی احساس غالب است (احساسی که کسی قادر نیست، نمی تواند و این حق را ندارد که پیشرفت کند، چرا که فرد قبلاً توسط ارزش، توانایی و نیروی افرادی که با آن ها مواجه شده، خرد شده است) و به علاوه این احساس، عکس العمل خاص خود را در هر موقعیتی بر می انگیزد. مثلاً باعث ایجاد خجالت، عدم اعتماد به نفس، عدم پشتکار و یا شجاعت، ترس های ناگهانی، ترس از شکست و غیره می گردد. بدین صورت است که عقده ها دارای ریشه ای عمیق هستند که در اکثر موارد در رابطه با گذشته فرد می باشند. برای مثال می توان به بعضی از رفتارهای پدر خانواده اشاره کرد. پدر در گذشته با تکیه به نیروی شخصیت و اقتدار خود، تمامی گرایش های اتکاء به نفس را که در کودکی پاک وجود داشته، در هم شکسته است.
پدری که دایم می گوید: «خفه شو ابله، تو چیزی نمی فهمی» می تواند عکس العمل هایی از این نوع را بر انگیزد. هر بار که این کودک در سنین مختلف رشد در شرایطی قرار می گیرد که باید با شخصی و یا چیزی روبرو شود، بدون آگاهی از این مطلب، همان احساس ترس، حقارت و خود کم بینی را که در برابر پدرش در او به وجود می آمد، باز
می یابد.
شخص می تواند تمام زندگی اش را با احساس خود کم بینی سپری کند. اما شناخت و آزادی فرد می تواند بر خلاف احساسی که باعث ایجاد این عقده می گردد و یا احساساتی که به گونه هایی متفاوت ظاهر می شوند، عمل نماید. فروید(1) دو مکانیزم عمده ی تحول فردی را تحت عناوین جبران و تصعید، بیان کرده است. وی عکس العمل در برابر عقده ها، بروز رفتارهایی متضاد و کاملاً متفاوت را جبران؛ و ساختن نوعی تقوا برای متحول نمودن عقده به جای سرکوب شخصیت فرد را تصعید تعریف نموده است. در اینجا باز مثالی از کودکی که توسط پدرش تحقیر شده است را یاد آور می شویم. عقده، به طور طبیعی به او رفتاری خجالت زده و ترسو می بخشد. اما برای جبران این کمبودها می تواند بر خلاف این عمل کرده و نقش ها را دگرگون و نقش برتر را بازی می کند. در چنین وضعیتی تمایل به تحقیر دیگران دارد، نیاز به درخشیدن یا مسخره نمودن دیگران دارد، او می خواهد ثابت کند که از همه برتر و قوی تر است و یا حتی از طریق فدا کردن داوطلبانه ی خود، می تواند عقده خویش را برطرف نماید.
پیش از مطالعه ی اختلافات و مشکلات متداول، می بایست چهار نکته ی مهم را که باید همیشه در مد نظر داشت، یاد آوری کنم:
1. کودک پیش از این که کاملاً درک کند و یا حتی پیش از این که نیاز به بیان و
توجیه احساسات خود داشته باشد، همه چیز را حس می کند. هنگامی که کودک، خود را توسط شخصیتی مقتدر و ترسناک، تحقیر شده می یابد، زمانی که او همه چیز را در برابر پدرش تسلیم شده می بیند و در می یابد که کاری نمی توان کرد و چیزی نمی توان گفت و حتی می فهمد که نمی تواند از خود اختیاری داشته باشد، قادر نیست به گونه ای واضح و مشخص این وضع را تشریح کند و به طور غریزی، بدون آن که متوجه باشد، آن را می پذیرد.
2. کودک آن چه را که می بیند، به شیوه ی خود تفسیر می کند و باورها و عقاید خود را می سازد و همین باورها هستند که به رفتار او جهت می بخشند. توجه به این نکته بسیار مهم است و اگر کسی آن را واقعاً فهمیده و شناخته باشد دیگر به هیچ وجه تنها به دیدن آن چه که می گذرد اکتفا نمی کند، بلکه بر عکس می کوشد تا آن چه را که در مغز کودک می گذرد، بفهمد.
بعضی از والدین به فرزندشان اجازه می دهند که هر چه می خواهد انجام دهد و تصور می کنند که این شیوه ی تربیتی درست است، در این صورت چه بسا پیش می آید که کودک خود را رها شده پنداشته و تصور کند که والدینش دیگر به او علاقه ای ندارند. والدین این کودک در محبت خود صادق بوده و به طور یقین فرزندشان را از هر موجودی در دنیا بیشتر دوست دارند، اما کودک نیز بنوبه ی خود در این که تصور می کند مورد محبت نیست، صادق است. ولی دیگر برای اثبات این که او در اشتباه است بسیار دیر شده و ناراحتی و اضطرابی به وجود آمده که باید فهمید چرا کودک به این مرحله رسیده است.
3. عقده یکباره پدید نمی آید، بلکه آمیخته ای از تجارب کودک است. به عبارت دیگر برای این که یک احساس و یا اضطراب به عقده تبدیل شود و بر تمامی رفتارهای فرد تسلط یابد، زمان و تکرار لازم است و اگر کودک دچار عقده ی شکست می شود، بدین علت نیست که او تنها یک بار دچار شکست شده است و یا به خاطر این که یک بار مورد خشونت واقع شده دچار احساس طرد شدگی نمی شود. عقده ها به آرامی شکل می گیرند و گاهی نیز با ایجاد حالت «شک» در فرد ایجاد شده و در وی نفوذ می کنند و در ذهن او دوام می یابند، و این کار به گونه ای اتفاق می افتد که گویی اولین ضربه ی سرنوشت، ضمیر آگاه کودک را تحریک کرده باشد و گویی این شکاف به دنبال این تحریک به وجود آمده است. به علاوه لازم به ذکر است که عقده در بعضی مراحل زندگی کودک مسئله دارتر خواهد بود.
لحظات دشوار آمیزش با محیط برای کودک می توانند زمان از شیر گرفتن کودک، فراگیری بهداشت و نظافت، فهم تفاوت جنسیت ها، ضرورت ایجاد شباهت کودک به پدر و مادر بر حسب این که وی دختر باشد یا پسر، شکل گیری شخصیتی خاص و یا مثلاً تولد نوزاد جدیدی در خانواده باشند. حایز اهمیت است که والدین با بردباری، پس از شناخت مشکلاتی که بر سر راه کودک به وجود می آیند، در بر طرف نمودن آن ها بکوشند.
4. عقده به طور غریزی در هر فردی ظاهر نمی شود، چرا که استعدادها، گرایش ها و عکس العمل های کودک بر اساس ذات و درون او می توانند متفاوت باشند.
افراد مضطرب و هیجان زده به طور قطع بیش از دیگران این آمادگی را دارند و آن هایی که عکس العمل های کند و یا نافذتری دارند نیز دارای آمادگی بیشتری می باشند. از طرف دیگر دو فرد متفاوت، حتی اگر در محیطی یکسان زندگی کرده باشند، عکس العمل های یکسانی بروز نمی دهند. با قرار گرفتن در شرایط مشابه، افراد می توانند عکس العمل های متفاوتی بروز دهند.
1) Freud.