احساس کمبود محبت به طور
دایم برای کودک وجود دارد. کودک ناامید و یا رنجیده از ارضای این نیاز حیاتی، بدون این که خود متوجه باشد، رنج می برد. حرمان به معنای محرومیت از چیزی است که انسان به طور طبیعی به آن نیازمند است و به طور ناخودآگاه در انتظار آن است. همان طور که قبلاً گفتیم، نمی توان این سئوال را طرح کرد که: آیا کودکی که این حرمان را حس می کند به طور حقیقی با کمبود محبت روبرو است یا خیر!؟ چرا که کافی است، نه تنها خود کودک این تصور را داشته باشد، در اینجا واقعیت هیچ اهمیتی ندارد و تنها احساس کودک است که قابل اهمیت است.
عقده ی حرمان در یک کودک طرد شده به سادگی پدید می آید: مثلاً مادری پرمشغله را در نظر بگیرید که خیلی سریع و بی علاقه به یک حرکت احساسی رمز آلود و نامحسوس کودک پاسخ می دهد و یا در شب که کودک به ویژه در انتظار نوازش و بوسه از سوی اوست، فراموش می کند که فرزندش را در آغوش گرفته و ببوسد. او روزی که کودک به او نیاز دارد، وی را تسلی نمی دهد. از همین جاست که احساس محرومیت نزد کودک ایجاد می گردد، کودک بر طبق شخصیتی که داراست، نیاز خود را بیان کرده و یا قهر می کند. اگر مادر متوجه این رفتار وی گردد، به او می پردازد و همه چیز به حال عادی باز می گردد. اما تصور کنید که مادر، خسته از کار و تشویق های روزانه، از قهر و عکس العمل های کودک عصبانی شده و با طرد دوباره و به فراموشی سپردن کودک، او را رها کند. در نظر بگیرید که این حرکات در طول ماه ها و سال ها
تکرار شود و کودک موضوعات مورد علاقه اش را از دست بدهد. او اغلب به طور ناعادلانه ای شماتت می شود، در مدرسه کسی وسایلش را از او می گیرد بدون این که هیچ شخص دیگری مداخله کند و یا حتی خودش جرأت شکایت داشته باشد. در اینجاست که می بینیم احساس حرمان از حق و عدالت به گونه ای استحکام می یابد که به صورت انحرافی واقعی بروز می کند.
می توان عواقب دیگری برای وضعیتی که کودک در آن دچار محرومیت شده و یا احساس کمبود محبت را دارد تصور کرد. این وضعیت ها می توانند به دوران نوزادی نیز برگردند، حتی گاهی اوقات هنگامی که اشتباهی به نوزاد شیر کافی ندهند، این احساس در او به وجود خواهد آمد.
به عنوان مثال خطر از شیر گرفتن نوزاد به طوری ناگهانی باعث بروز ناخودآگاه حس «جدایی و طرد شدن و یا فقدان» در کودک می شود. برای نوزاد لذت مکیدن شیر از پستان مادر، لذت در آغوش مادر بودن، لذت غذا خوردن و گرمای محبت را حس کردن و… همه به یک اندازه اهمیت دارند. هنگامی که مادر حضور و نزدیکی خود را در کنار کودک از فرزندش دریغ می کند، اولین علایم
مستقیم احساس محرومیت پدیدار می گردد. این امتناع از اولین جدایی، در رفتارهای کودکانه ای که در کودکان شناخته شده است بروز می کند، چنین کودکی به مکیدن انگشت شست خود تا مدت ها ادامه خواهد داد، کودکی دیگر نمی تواند تنها به خواب رود مگر با فشردن پارچه ایی که جانشین پیراهن مادرش شده است، همان پیراهنی که او قبلاً در دست می گرفته و می فشرده است. هر فردی بجز مادر، مانند دایه برای نوزاد و بعدها پدر، خواهر بزرگ تر و یا دوستی صمیمی نیز می توانند نقش اساسی در زندگی کودک داشته باشند و روی محبت آن ها نیز حساب می شود، به طوری که اشتباهات آن ها نیز نمی تواند بدون عواقب و خطرات بعدی باشد. حتی اگر کودک در محیطی پر مهر زندگی کند و هیچ گاه تنها نباشد، تنها رسیدگی به کودک کافی نیست. به بیان بهتر، احساس کمبود عاطفی وقتی اهمیت می یابد که در ارتباط با فرد مورد علاقه کودک باشد و هر نوع محبت و عاطفه ی دیگری نمی تواند جایگزین آن شود.
خطر چنین موقعیتی از آنجا سرچشمه می گیرد که کودک دردی را حس می کند که خود نیز از پی بردن به آن عاجز است. او در برابر این ناراحتی که بر او چیره می شود به گونه ای کورکورانه، ناآگاهانه و با حرکاتی عجیب و خشونت هایی که نه برای خود و نه برای والدینش قابل درک است، عکس العمل نشان می دهد.
این آشفتگی فکری با رفتاری معترضانه مطرح می شود، رفتارهایی چون:
ولع، امتناع از بخشش، عدم رضایت دایمی از آن چه که دیگران برای او انجام می دهند و یا این احساس که او هرگز چیزی را به اندازه کافی نداشته است، و گاهی با اعتراضات سریع، حالت تهاجمی و افزایش تقاضای کودک بروز می کند.
بنابراین، تقاضاهای او با رفتاری تند و تهاجم آمیز همراه می گردد. این مسئله می تواند با رفتارهای متفاوت دیگری نیز بیان شود، کودک در جستجوی دستیابی به قلمروهای دیگر می باشد. آن چه را که متعلق به دیگران است و آن ها او را از داشتن آن محروم کرده بودند، برای خود بر می دارد و این مانند آن است که او به شیوه ی خود از آن ها انتقام می گیرد. او حریص شده و مخفیانه پرخوری می کند، چیزهایی را از آشپزخانه ی مادر بر می دارد و یا این که مبدل به یک دزد می شود، او مخفیانه پول بر می دارد تا خود چیزهایی را که به آن ها علاقه دارد بخرد و یا حتی خود او می تواند آن ها را مستقیماً از مغازه ها بدزدد. با این رفتار جدید، او محرومیت های خود را جبران می کند و یا بدین وسیله انتقام خصمانه ی خود را می گیرد.
یکی از رایج ترین نتایجی که احساس محرومیت می تواند به آن منتهی شود، عقده ی طرد شدگی است. در این حالت کودک نه تنها احساس عدم دریافت محبتی را که حق اوست دارد، بلکه این کمبود را به یک دلیل مشخص نسبت می دهد، یعنی فکر می کند که مثلاً چون موهایی حنایی رنگ دارد و یا این که بیش از حد کوچک و یا بیش از حد چاق است و یا این که کند ذهن
است، دیگر کسی دوستش ندارد. او تصور می کند که بقیه ی اعضای خانواده، گروه کوچکی را تشکیل می دهند که در آن همه یکدیگر را دوست دارند، اما او از آن ها دور افتاده و طرد شده است. به تدریج این احساس می تواند نسبت به دوستانش نیز در او ایجاد گردد، به نظر او تمام دنیا متشکل از گروه های مخالفی است که او را نمی پذیرند.