برخورد ها، شناخت ها و یا کشف اسرار والدین، شک وارده از آموخته های مذهبی در مورد مسایل جنسی، در هم شکستن اعتبار پدر و یا مادر به دنبال رویدادی که در آن والدین مورد قضاوت قرار گرفته و یا بی اعتبار شده اند و این که این مسئله با آشکار شدن مسایل زندگی خصوصی و درونی والدین همراه می باشد، تاثیر بعضی دوستان و یا مربیان و… مجموعه ای از شرایطی هستند که باعث پیدایش یک سلسله عقاید طولانی گشته و باعث تغییر رفتاری می گردند.
نمونه ی کلاسیک آن هنگامی است که کودکی بفهمد مادرش، مادر خوانده ی اوست، که پدرش، پدر واقعی او نیست و یا این که وی را به دلیل نامعلومی در
پانسیون بگذارند. این کودک که قبلاً حساس، تودار، عبوس، تشنه ی محبت و با حالتی اغلب بی تفاوت و یا کاملاً بر عکس یعنی پرخاشگر بود، در پانسیون نیز به خاطر کندی خود هرگونه شانسی را برای برقراری ارتباط از دست می دهد. چرا که او به کندی می تواند با محیط اطراف ارتباط برقرار کند. او بد اخلاق و عصبانی می شود. و این دوره از زندگی او شخصیتش را با عکس العمل های طرد شدگی، بازگشت به خود، جدایی درونی و روحی و احساس ترس در مقابل گروه ها و افراد مشخص می سازد. وقایع خانوادگی که می توانند بر هر کودکی اثر بگذارند را باید به تاثیر وقایع شخصی که والدین متوجه قسمت عمده ی آن ها نمی گردند افزود.
روزی زن جوان سی ساله ای با تاکید عجیبی بر جزییات تعریف می کند که هنگامی که پنج سال داشته، علی رغم ترس او، وی را مجبور کرده اند که جسد مادر بزرگ خود را که تازه مرده بود ببوسد و در آغوش بگیرد! مثال هایی از این نوع بسیارند…
شما خواندید که چگونه تشنجات یک دختر کوچک به دنبال صحنه ای از یک برخورد شدید زناشویی که با خروج پدر با خشم و عصبانیت و بحران عصبی مادر پایان یافته بود بروز می کند. همچنین تجربه ای را که قبلاً در مورد بازگشت پدری که مدت ها غایب و یا زندانی بوده و اکنون با ورود خود امنیت کودک تنها و مادرش را خدشه دار کرده را یاد آور شدیم.
