جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پیش داوری های والدین

زمان مطالعه: 3 دقیقه

از آنجایی که به هیچ وجه نمی توان به آرزوهای شغلی کودکان قبل – و یا گاهی بعد – از این سنین اعتماد کرد و از آنجا که کودکان نمی توانند نگرش دقیق و یا عینی از استعدادهای حقیقی و یا از احتمالات نامحدود شغل ها داشته باشند، والدین علاقمند به انتخاب شغل برای کودکانشان می باشند. پس در رابطه با درخواست های شخصی آن ها در این مورد، کم و بیش عوامل غیر منطقی به طور ناخود آگاه وارد عمل می شوند.

آن ها ابتدا می خواهند، سطح و ارزش کودکان خود را بیشتر از آن چه هست بدانند، چرا که بدین گونه آن ها غرور پدرانه و یا مادرانه خود را ارضاء می کنند، آن ها می خواهند کودک را به سطحی بالاتر از شرایط اجتماعی خود هل دهند. آن ها به جای کودک، جاه طلبی دارند. بالاخره

آن ها از طریق فرزندان خود دارای نوعی جاه طلبی شخصی می باشند. این جاه طلبی لزوماَ تحت تاثیر عقده ی شخصی و یا ولع خود آن هاست. بسیاری از والدین ابتدا مربیان و یا معلمان را باعث سرخوردگی فرزندشان می دانند و آن ها را متهم به حماقت، ناتوانی، قدیمی بودن، استبداد و یا برعکس ضعف می کنند و گاهی هنگامی که به لزوم مجبورند بپذیرند که فرزندشان خود مسئول بوده، افراط را به طور بر عکس آغاز می کنند و می گویند که فرزندشان به هیچ دردی نمی خورد، او یک کند ذهن و فردی ناموفق است.

این است که اکثر والدین در رویای خود فرزندشان را می بینند که رویاهایی را که خود آن ها در زندگی موفق به انجام آن نشده اند، به تحقق می رساند. پدری که دوست داشته پزشک شود و الان مثلاً یک کارمند است با سوق دادن پسر خود به سمت حرفه ی پزشکی به لذتی خاص دست می یابد. پدری که نتوانسته به علت دید ضعیف خود به مدرسه های عالی کشتیرانی راه یابد، فرزندش را با این تفکر بزرگ می کند که این مدرسه بهترین مدرسه در بین تمامی مدارس عالی است و مادری که هنگامی که به دبیرستان می رفته در رابطه با درس فرانسه ضعیف بوده، دختر و یا پسرش را به سوی لیسانس زبان فرانسه سوق می دهد. برای آن ها این تحقق همراه با تاخیر، هدف زندگی می گردد. آن ها در رویا فرو رفته و می گویند: «اگر والدین من توانایی آن را داشتند که مرا به فلان مدرسه بفرستند من می توانستم…» و اضافه می کنند: «من برای پسرم این فداکاری را خواهم کرد…» آن ها امیدوارند که با کمک و حمایت آن ها، کودکشان رویاهای قدیم آن ها را به تحقق برساند. آن ها توسط فرزندشان زندگی شغلی دوباره ای را آغاز می کنند و با زندگی کردن در دو نقش خود را درگیر این مسئله می کنند: زندگی

مرد جوانی که کاری را آغاز می کند و زندگی والدین بی نظیری که آن ها خود در آرزوی آن بوده اند.

و بالاخره باید به این دلایل اشتباه والدین، تمایل رایج به حفظ سنت و یا ادامه ی یک سیر خاص را نیز اضافه کنیم.

در بعضی خانواده ها افراد از پدر تا پسر تکنسین، پزشک، وکیل، کفاش، یا زارع می باشند. دایمی بودن شغل که با نام یک خانواده مشترک شده، مانند یک اسم مشترک یا علامت مخصوص، نسبت به استعداد های کودک پیشی می گیرد. در خانواده هایی که سخت گیری کمتری دارند نیز، همیشه گرایش کاملاً طبیعی برای تثبیت موقعیت کودک در همان شغلی که والدین دارند، وجود دارد، این مسئله برای دور کردن ترس از ناشناخته از طریقی نادرست و اجازه ی ادامه ی راهی که از قبل مشخص شده است، راه حلی نارسا می باشد. پدری که خود مسیر پیشرفت در وزارتخانه و یا شرکت خاصی را به زحمت طی نموده است، پیشنهاد می کند که بعد ها پسرش وارد این کار شود. دقیقاً مانند پدری که مالک زمین و یا سرمایه ای تجاری و یا مطب پزشکی بوده و با جانشین کردن پسرش به جای خود، همین کار را می کند، اینها مواردی است که زیاد دیده می شوند.

بدون شک این روزها طرز تفکرات تغییر یافته و والدینی که مانند گذشته فرزندان خود را تحت فشار قرار دهند، کمتر یافت می شوند و یا حداقل در ظاهر این طور است. اگر چه دیگر از روش های مستبدانه استفاده نمی شود، اما هنوز افراد با مهارتی کم و بیش می کوشند تا بر فرزندان خود تاثیر بگذارند. تلاش بر این است که تصمیم گیری هایی در رابطه با جهت گیری های داده شده در مدرسه را که بیشتر مستبدانه نیز می باشند تغییر دهیم. این کارها یعنی از یک طرف فقدان

امکان کار و از طرف دیگر در بعضی قسمت ها گزینش های موجود در مراحل کاری، باعث می شوند که کودک همیشه خود را در انتخاب خویش آزاد حس نکند.